۱۳۹۱ خرداد ۱۴, یکشنبه

پژوهش های ایرانی در برابر رنجهای بشری










نمونه ای از  رنج های بشری.
 نمونه ای از  رنج های بشری.



دیباچه (سرآغاز)؛

با نوشتارهای پانا(آقای)رضا مرادی غیاث آبادی چند سالی است که آشنایی دارم.
به گمانم نخستین نوشتاری که از ایشان خواندم درباره ی مهر یشت اوستا بود که نظر ایشان این بود که میترا (یا مهر)، )نماد( ستاره ی مِیکی (مِیخی، قطبی) است و... .
از پیگیری نوشتارهایش در چند سال گذشته، او  را خاوند یا شخصی سنجیده گو و نکته بین دیدم و شناختم که پژوهش های میدانی خوبی هم دارد.
از اینرو گذارشنامه های رهسپاری ها و سفرهای پژوهشی او را هر زمان که می دیدم میخواندم و چون بنا به ارزیابی من در نوشتارها گزافه گویی و نیک گویی بیخودی و بیجا بسیار کم بود نوشته ها را دنبال میکردم و میخواندم.

رضا مرادی غیاث آبادی
رضا مرادی غیاث آبادی
نوشتارهایی که درباره ی یشتهای اوستا مینوشت از نمونه ی دیگر زامیاد یشت بود که در این باره او نوشته و گفته بود که آژی دهاک سه پوزه ی، سه سر و شش چشم، گویا همان کوه آتشفشانی  تفتان هست. زیرا چکاد و قله ی تفتان سه دهانه خروجی گدازه ی آتشفشانی دارد و شاید سخن از دماوند این کوه است و... .
نوشتار خواندنی دیگری همچون "ایران سرزمین همیشگی آریاییان" بود که پیرامون کوچ نکردن مردم آریایی از بیرون از ایرانزمین و بودن آنها در خود ایرانزمین و ... که برای من تازگی داشت اگرچه برخی(مانند؛ جهانشاه درخشانی) کم و بیش این چنین نگرش و نظریه ای داده بودند ولی من نخست نوشتار پانا(آقای)رضا مرادی غیاث آبادی را دیده و خوانده بودم.
نوشتارهای نگرشی و نظریه ای دیگر او مانند؛ نَهِش(وضع) زندگانی مردم در چندهزار سال پیش و دگرگونیهای آب و هوایی، یکجا نشینی، باوری و زن سالاری و... مردمان آن روزگار که در چندین بخش در تارنمایش پخش شده بود.
او از کسانیکه برایش رایانامه(ای میل) ناجور می فرستادند خرده گیری و گله میکرد که ادب را نگه نمیدارند و...
یک بار هم نوشتاری از کسی را در تارنمایش دیدم که پانا رضا مرادی غیاث آبادی درباره اش گفته بود که؛ نمیدانست با پارسی سره (پارسی ناب، پاک) اینچنین میشود ناسزا گفت(!)، او میگفت که این نوشته را پانا(آقای)"امید عطایی فر" با نام ایرمانی(سپنجی، مستعار) نوشته که در آن به او ناسزا گفته است و... .

گویا شماری (از مردم)برایش نامه مینویسند.از زمانیکه (صفحه ی)  فیسبوک، او را یافتم و دیدم پیغام دوستی فرستادم و او هم پذیرفت پس از چندی، )بنا به روال من که میکوشم نیک بنویسم( چند پرسش و نظر نوشتم در فیسبوکشان و... ولی تاکنون برای او رایانامه(ای میل) ننوشتم.


نمونه ای از  رنج های بشری.
نمونه ای از  رنج های بشری.


رنجهای بشری؛


گذشت و گذشت تا اینکه پانا(آقا) رضا مرادی غیاث آبادی زنجیره نوشته های "رنجهای بشری" را نوشته و در تارنما و فیسبوکش پخش نمود.
نخستین زنجیره نوشته های رنجهای بشری (یا رنجنامه های آدمی) که نوشته و پخش شد، من دو و سه تایی از آنها را خواندم و با خود گفتم که شاید روند ورجاوند و اشو(قدس، مقدس، تقدس) زدایی و گلایه از گزافه گویی ها در زمینه ی پژوهش های مرتاشی(تاریخی) و باستانی که گه گاهی در نوشتارهای او بود و گفته میشد، باشد. 
ولی پس از چندی دیدم که شمار نوشته های رنجنامه بالا رفت و از دید من گویی  که داستان رنجهای بشری از گلایه کوتاه به نفرتی بلند و دنباله دار رسید که تندروی بود و تندروی و به بی مزگی و از آنور بام افتادن رسید.

کوشش ایشان با خرده گیری ریشخندآمیز به جایگاه کوروش دوم هخانشی و هوادرانش که آماج او بودن، آنهم با بکاربردن واژه هایی همچون؛ کوروش پرست، آریایی نژاد و... همچنان دنباله و ادامه یافت و من دیدم که نیک است نظرم را در این باره برای نخستین بار بنویسم.

درونمایه ی دیدگاهایم در دو و سه باری که در اینباره نوشتم اینگونه بود؛

"درود. آقای رضا مرادی غیاث آبادی، گمان نمیکنم شمار داستانها، روایت ها درباره ی کوروش هخامنشی و زردتشت بیشتر از پیامبر و امامان اسلامی بوده باشد
نمونه ای از  رنج های بشری
گویند که یک سوزن به خود بزن، و یک جوالدوز به دیگری
ولی گویا ایشان به لغزش هر دو را زد به خود و... .
این را هم باید در نظر داشت که در زمان باستان که کوروش هخامنشی که نامور به کوروش بزرگ هست افسانه گویی بیشتر باب بود و چمراس(معجزه) بویژه برای پیامبران و روحانیان و دینسالاران بسیار باب بوده است.
امروزه هزاران روایت و داستان اسلامی داریم که بسیاریش را در بحار الانوار مجلسی نوشته شده است و از نظر من این کار از دوست داشتن سرچشمه میگیرد و میشود هندونه زیر بغل گذاشتن نام نهاد." و... .

چون ایشان پاسخ ندادن من دوباره نوشتم که ایشان نوشته ی مرا پاک نمودن که من آن را خواستم اینگونه درنظر بگیرم که شاید به لغزش و رمژک(اشتباه) پاک شده یا نمایش داده نشده است. از این رو باز هم نوشتم و اندک زمانی گذشت دیدم که مرا از فهرست دوستانش کنار گذاشت است. سپس دوباره درخواست دوستی فرستادم که پذیرفت. همان زمانها نوشته ای از  پانا(آقا) استاد لواسانی در فیسبوکش دیدم و نظرم را در باره آنهم نوشتم، که زود دوباره مرا از فهرست دوستانش کنار گذاشت و پیغامی برایم فرستاد که این گونه بود؛
"دوست عزیز خواهش میکنم با نام مخفی در صفحه بنده چیزی ننویسید. موفق باشید."!


چند ماه پیش از آن هم به نام من گیر داده بود. من این کار را ناپسند میدانم چون از نظر من آدمی باید بیشتر به درونمایه ی سخن پروا و نگرش(توجه) کند و اگر دیدگاه، نظر و  گفته ای دارد درباره آن بگوید یا بنویسد، نه اینکه به نام گوینده یا نویسنده گیر دهد و تنها درباره آن بگوید. با این رفتار و گفتار و منش، گپ و گفتگوی خوبی نمیشود داشت، بهتر است به نوشته و گفته ی هر کس بیشتر بپردازیم نه نام نویسنده یا گوینده ی آن، از اینرو من این کار ایشان را به نداشتن پاسخ یا دستکم آنزمان پاسخی نداشتن پنداشته بودم که تنها مینوشتند و مینوشتند هر آنچه دلشان میخواست.

بهرام روشن ضمیر،  پژوهشگر ایرانزمین
بهرام روشن ضمیر،
پژوهشگر ایرانزمین
سپس بود که یاد سخنان پانا(آقا) بهرام روشن ضمیر پژوهشگر جوان کشورمان افتادم  که با پانا رضا مردای غیاث آبادی گپ و گفتگویی داشته و او را به پرسش کشیده بود که گویا به آن پاسخی نداده بود و پانا روشن ضمیر گفته بود که پانا غیاث آبادی از پاسخ دادن گریخت یا طفره رفت و... .

رضا مرادی غیاث آبادی در آبخوست (آداک، جزیره) خارگ
رضا مرادی غیاث آبادی در آبخوست (آداک، جزیره) خارگ
این پژوهشگر کهنه کار ایرانزمین در این آبخوست یک
سنگ نبشته یافت و سپس کوشش و تکاپو به
نِلکیدن(نیوندیدن، پی بردن، فهمیدن)
آن نمود تا شاید سرفرازی آن
دامنش گیرد.

با برخی از نوشتارهای او تا اندازه ی بسیاری همباور هستم به مانند؛ پژوهش های میدانی ایشان (از نمونه کردستان، خارک و...)، آیینها و جشنها، مزدک و از این جور نوشتارها.
ولی در درباره ی زنجیره نوشته های رنج های بشری، من باورمند بوده و هستم که ایشان در رنجنامه های بشری تندروی نایی(منفی) و کاهنده ای داشته است.
زمانیکه سخن از کوروش پرستی، آریا پرستی و... میشود، من این پرسمان(مسئله) را سرسری و شوخی می پندارم تا کوشا و جدی، چونکه از او  به دور میدانستم به شیوه کسانیکه سر خود و ناسنجیده سخن میگویند گفتار و رفتار کند. این همه پافشاری بر این که هواداران یک شاه باستانی و یا نژاد آریایی به او به گفته ی خودش بدترین ناسزا ها را میگویند، به مانند این است که سخن از درگیری ها و بگو و مگوهایی که گاهی میان هواداران گویگام (فوتبال) و دیگر ورزشها پیش میاد است. جدا از این، در چپیره و جامعه آدمهای جورواجوری هستن با باورهای ناهمسان، ولی من از پانا(آقا)ی غیاث آبادی اینگونه سخنوری از نظر من کینه جویانه و ریشخندآمیز را پیوس(چشمداشت، انتظار) نداشتم.
تازه پی بردم که ایشان روال کاهشی داشته نه افزایشی، به این چم که گویا ایشان گرایش به کم نشان دادن ارزشهای فرهنگی و باستانی دارد(دستکم در رنجهای بشری) تا پیشتر از اندازه نشان دادن! چرا که برخی هستن که روایت سازی و داستان پردازی میکنند برای ارزشهای باستانی(که بیشتر به نظر من از دوست داشتن میاید ولی به زیان ارزشهای باستانی و هر چیز دیگر است چونکه گولزدن، فریبکاری و دروغ ناپسند و نادرست میباشد.)، ولی او اینگونه نیست.

محمود احمدی نژاد
محمود احمدی نژاد
سالار جمهور کنونی ایران
وارون آن، به نظر من، پانا رضا مرادی غیاث آبادی بنا به  نوشتارهای رنج های بشری گرایش به کم و کوچک و هیچ نشاندادن کسانی همچون کوروش هخامنشی بزرگ و پارسیان و آریاییان و... دارد. اگر آماج و هدفش ورجاوند و اشو (قدس، تقدس)زدایی باشد و از اینجور چیزها که ایشان از نظر من تندروی کرده و از آنور بام افتاده است در جرگه ی ایران ستیزان. اگر این نبوده باشد پس شاید خودنمایی است! بنا به آن سخنی که گویند؛ اگر دیگران میگویند بله، شما بگویید نه! و یا برای خودنمایی بیشتر اگر گروهی سیاه میپوشند شما سفید بپوشید و... همانند  پانا(آقا)ی محمود احمدی نژاد که شاید میکوشد با این شیوه خودنمایی کند و نامور شود، در ایران با آمارها و...، در جهان با هلوکاست و... . که با اینگونه روشها و منشها، بجای آرامش، بیشتر جنجال همراه خواهد بود.
از نظر من برای ما ایرانیان سخن از بدتر بودن کوروش بزرگ دربرابر چنگیز خان مغول و نادیده گرفتن نژاد آریایی و خوار پست شمردنشان، سود و دستاورد خوبی ندارد و پشت پا زدن به شهرنشینی و فرهنگ ایرانی است.
همچنین سخن گفتن از هوده ی مردم(حقوق بشر) و مردمسالاری در زمان های باستان تا پیش از نزدیک 100 سال گذشته چیزی جز گزافه گویی نیست چونکه آزادی و مردمسالاری، نیاز به بایستگی ها و ابزارهایی مانند؛ دیدبانی و نظارت، خبرگزاری ها آزاد و
بویژه شناخت آزادی، مردمسالاری، هوده ی مردم و هنجارهای آن نزد بیشتر مردم و همه گیری آنها دارد، که بیشتر این ارزشها در این چند دهه ی کنونی با یاری پیشرفتهای گسترده ی رسانشی بود که رنگ راستین و اَرتین تر(اَرتی، حقیقی) به خود گرفت و مایه ی گسترش چَم(ارش، فهم، مفهوم)مردمسالاری و هوده ی مردم در جهان و بویژه پاسداری و نگهداری از این ارزشها شده است. براستی نگهداری از آزادی، مردمسالاری، هوده ی مردم سخت تر و دشوار تر از پدیدآوردنش در چپیره و جامعه است.


نمونه ای از  رنج های بشری
نمونه ای از  رنج های بشری.
گویند که گفتنیها را باید گفت، شنیدن را که گفت
خود دانی که نیوشای که و چه باشی
مرا آشکار کن اَرت روشنی
نخواهم لاف روشنی


ولی اینجا چیز دیگری میگوید.
آن مهرو که بی پرده برد دل
شیره مالد بر سر پیر دل
چه زیبا و خوشگل.
به باور من چه آنها که داستان ها و روایت هایی برای کوروش هخامنشی بزرگ و زرتشت پیامبر و دین و آیینهای ایرانی و... که آنهم به اندازه ی روایت ها و داستانهای (برساخته ی) اسلامی نیست و نمیرسد، برسازند کار نادرست و ناپسند و نانیکویی کرده اند. و نیز کسانیکه با نوشتن رنجنامه هایی به مانند رنج های بشری و نوشته های دیگری به مانند آن، با داستان سرایی های خودشان یا دیگران کوشش به کم و کوچک و نایی (منفی) نشان دادن نابجا و نادرست و نانیکو ارزشهای کشوری و فرهنگی میکنند، نادرست  و ناپسند و  نانیکو گفتار و رفتار می کنند.
پُلی که بر پایه ی نادرستی،نانیکی، ناپسندی بنا شده باشد بهتر است نباشد و ساخته نشود چراکه از نظر من راه و پل نیکو مایه ی دل استواری، مهربانی، خوشی و آرامش بنیادین میشود.
این را هم باید درنظر داشت که برای اسکندر مقدونی که قهرمانی مقدونی و یونانی است در اروپا از صد ها سال پیش داستان سرایی ها، نوشته ها و گفته ها شده و امروزه هم فیلم ها و... ساخته شده و میشود.
در ایران دوره ی اسلامی هم داستانهایی مانند سکندرنامه، صد ها سال پیش به قهرمان پروری و افسانه گویی اسکندر مقدونی میپرداختند.
امروزه که تندیس های یادبود ساخته شده از قهرمانان و پهلوانان ایرانی را به بهانه های گوناگون برمیدارند و دیوارنگاره های داستانهای شاهنامه را در مشهد که از نظر هنری، زمانی، پولی هزینه بالایی برده بود را یک شبِ پاک میکنند و...
اینگونه نوشتارهای رنجهای بشری تنها و تنها بر افسوس و اندوه ایران و ایرانیان خواهد افزود.






نمونه ای از  رنج های بشری
نمونه ای از  رنج های بشری.

گویند که گر داغ عشق و عشقوری(عاشقی) بر دل نشیند
آدمی پریشان و رسوا شود.
           زنهار ز ناز دلبران ابرو کمانی
             چه کند آدمی در پیر سالی
              چشمک مَهرویان کهربایی
                 کند پیر را هوایی




کوروش پهلوان پنبه، نابودگر، سرمایه گذار(!)؛

بنا به گفته ی پانا رضا مرادی غیاث آبادی، کوروش هخامنشی پهلوان پنبه بوده است. پس چه جوری پهلوان پنبه را ویرانگر تر از چنگیز خان (هیونگ نو، ترک و مغول) می داند؟! پس کی سرمایه دار شد؟!
گویا از زمانیکه  شوهر خاله اش را کشت و خاله اش! را گرفت و خانه های مردم را هم آتش زد، نابودگر شد! و با سرمایه هایشان بهمراه پسرش در بنیاد پولی و ارتواری(موسسه ی مالی و اعتباری!) اگیبی بابل سرمایه گذاری سودآوری کرد!





سرمایه گذاری پولی کوروش و کمبوجیه هخامنشی در بنیاد "اگیبی" بابل در راه برده داری، روسپیگری، وام دهی با بهره ی 50 درصد!!!
سرمایه گذاری کوروش و کمبوجیه هخامنشی در بنیاد "اگیبی" بابل،  با بهره ی 50 درصد!!!

بسیار بر پیچیدگی داستان افزوده شد! سرانجام او که بود؟! پهلوان پنبه! یا نابودگر! یا سرمایه گذار!
جدا از شوخی،
اگر کوروش هخامنشی دوم، بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشیان، پهلوان پمبه باشد پس اسکندر مقدونی از میان برنده ی این شاهنشاهی هم پهلوان پنبه بوده است و همچنین قهرمانان دیگر سرزمین ها هم پهلوان پنبه بودند مانند؛ ژولیوس سزار، چنگیز خان مغول و... .
شاید نیاز به یادآوری نباشد که بسیاری از جاهای باستانی ناشناخته در جهان همچنان از زیر خاک برون کشیده میشوند، نمونه اش سازه ها و بناها و یا شهرهایی است که از زیر خاک برون کشیده میشوند نمونه اش در کرمان و دیگر جاهای ایران و نیز در کشورهای دیگر هم همینگونه است مانند؛ شهری در زیر آب دریاچه ای در چین که به تازگی یافت شد و بیش از 2000 سال کهنگی اش است.

ما ایرانیان چگونه بایستی امروزه به ایرانی بودن خود نیکو بنازیم و ببالیم هنگامیکه نمادها و آیینهای ایران و ایرانی در چپیره و جامعه و در خود ما در حال گم شدن و فراموش شدن است؟ ما هتا برای شناساندن کوروش هخامنشی بزرگ برای خودمان هم اندر خم یک کوچه ایم!
حالا کشور سترگ چین را در نظر بگیرید که چگونه فرهنگ ژرف چینی را در فیلم ها و میدانهای ورزشی به نمایش میگذارد و... .

درخواست رای دادن(!)؛

پانا(آقای) رضا مرادی غیاث آبادی آشکارا از خوانندگان تارنمایش خواهش و داوت(دعوت) کرد که به میر حسین موسوی رای بدهند در گزیدمان 1388 و پس از آن بود که از همکاری با فرنگستان هنر کنار کشید و...، این کارها برای من بسیار رویکردوَر و پرواگر(توجه گر، جالب توجه) بود.
ایشان همچنین آزادانه با اینکه فیسبوک در ایران پالوده و فیلتر است با نام خودش هموند(عضو) میشود و با این دل گرمی و پشتگرمی شگفتی آوری که دارد و تا این زمان هم آسوده هست و مینویسد.
پارسال و امسال به من میگوید که تو با نام "مخفی" هستی! و نباید چیزیی بنویسی! و ... .
که باید بگویم همه مانند ایشان پشتگرمی و ... ندارند.


برنامه ی بزرگان ایرانزمین در بی بی سی فارسی؛

نگاره ای امروزین از کوروش دوم هخامنشی (بزرگ)

زمانیکه سخن از نظر سنجی بزرگترین شخصیت ایرانزمین در بی بی سی فارسی رسید پانا(آقا)ی رضا مرادی غیاث آبادی از میان استادانی چون تورج دریایی و اتابکی، جلال خالقی، داریوش آشوری، رامین جهانبگلو و دو تن دیگر، میگویند چرا آقای داریوش آشوری در بی بی سی شرکت کردند و افسوس ش را میخورد و... .
آیا آن کسانی که دست اندر کار برگزیدن شش شخصیت بزرگ ایرانزمین بودن در بی بی سی فارسی که من چند تایشان را کمی میشناسم کم آدم و پژوهشگر و استادی بودند!؟ هرچند که من رای ندادم ولی رای ندادن من برای این بود که همه ی آنها را بزرگان ایرانزمین میدانم.

در پایان؛
آقای رضا مرادی غیاث آبادی تا اندازه ی بسیاری نزد من از اِرتوار(ارزش، ارتبار، اعتبار)افتاده است.
به باور من نوشتارهای رنجهای بشری تندروانه و نادرست بوده و است.

زمانیکه سخن از "نژاد" میشود این واژه ی "نژاد" بیشتر نزدیک به واژه ی تخمه است تا تبار و قوم، ولی باز هم میشود به گونه ای گفت که واژگانی از این گونه برابر باهمند برای نمونه؛ از نژاد آریا، از تبار آریا، از نسل آریا، از قوم آریا، تا اندازه ای هم چم و هم مانا هستن ولی با نزومان و دقت کمتر یا بیشتر.
 از آنجاییکه در گذشته "ژن و دی ان ای" را نمی شناختن ولی تبار و تخمه را می شناختند، برای نمونه؛ "داریوش یکم هخامنشی از پارسیان آریایی تبار (یا آریایی نژاد) بود" پس زمانیکه میگوییم "آریایی تبار" نزدیک و مانند این است که بگوییم از تخمه ی آریایی، از نژاد آریایی.
امروزه با شناخت "ژن و دی ان ای"، چم و مانی(معنی) آن به واژه ی "نژاد" آغشته و افزوده شده است. از اینرو میتوان گفت که زمانیکه میگوییم نژاد تو چیست، در اینجا واژه ی "نژاد" به "ژن و دی ان ای" وابسته و همراه است.
برای نمونه میشود گفت که؛ مادها، پارس ها، پارت ها، سکاها از تبار،  نژاد و تخمه ی  آریایی بودن و واژه ی آریا، آریان، اری و شاید واژه ی "ارت" نزد سومریان،  چم و آرش و مانای نزدیک برای این مردم و نیز مردم هندو آریان ها داشت.
و امروزه نیز برای مردمان ایرانی مانند؛ پارس ها، آذری ها، لر ها، کرد ها، گیلک ها، تپوری ها (یا مازرونی، مازندرانی)، بلوچ ها، تالش ها و... کم و بیش همین مانا و چم آریایی تبار یا نژاد و تخمه کاربرد دارد.

همه ی نوشته های پانا رضا مرادی غیاث آبادی تا این اندازه آشفته و آغشته به تندروی نانیکو، نیست.
ایشان هم یکی از نمونه های گوناگونی مردمان و رویهم رفته جورواجوری جهان بزرگ است و نشان درستی و سهت(صحت) این نکته که؛ کم و بیش هر آدمی، کم و کاستی هایی دارد، که گویا ایشان کم و کاستیی هایش را دارد رو میکند.
آن چیزی که من درباره ی ایشان تا یکی دو سال پیش می اندیشیدم پژوهشگری سنجیده گو، سهی و میانه رو بود که امسال با اینگونه نوشتارهای رنجنامه ای و شیوه ی بیان و گفتار آن و گفتگو در فیسبوک، نشان داد که افسوس اینگونه نبوده است.

ایشان نگفتن که "مغول و ترک و عرب" به چه پیشرفت ارزنده و بزرگی امروزه رسیده اند.
 تا آنجا که من میدانم کشورهای عربی که بیشترشان جز همراهی با دُشستر(غرب) و ساختن ساختمان ها
و بنیادهای پولی و بازرگانی و گردشگری و... بدست شرکتهای اروپایی و... بویژه در سرزمین های نفت خیز
عربی، کُنداب(خلیج) پارس چیز دیگری ندارند.  در آسیای میانه مغول ها که هیچ!، تنها قزاقستان فیاری(صنعتی)  و پیشرفته
و نیز نفت خیز است که آنهم از فناوریهای بجای مانده روسیه شوروی بهره میبرد مانند؛ ایستگاه اسپرسی و فضایی، بمب هسته ای و...
که در میان کشورهای ترک زبان پیشرفته بجز قزاقستان تنها میتوان ترکیه را نام برد که آن هم فناوری ویژه ای ندارد تا آنجا که من میدانم
و از راه پوشاک، خوراک و ... درآمدزایی میکند ولی از نظر چپیره ای و جامعه ای  آزاد تر و رشد یافته تر از ایران و بسیاری از کشورهای عربی  و ترک زبان دیگر است.  ولی ایران بزرگترین فیار(صنعت) خودرو سازی در خورآی میانه را دارد، توانایی پرتاب ماهواره که تنها در خورآی میانه، ایران و در جهان 8 کشور دیگر این فناوری را دارند. ایران دارای فناوری سوخت هسته ای نیروگاهی و پژوهشی و در راه ساخت بمب هسته ای است، همچنین توانایی های دارویی و پزشکی و هنداچگری(مهندسی) و ... خوب و گوناگونی دارد.
همه ی اینها با همه ی ناکارآمدی جمهوری اسلامی ولایت فقیه و فشار سخت و سنگین توانشهای دُشَستری(غربی) تا این اندازه رشد کرده اند که اگر آزادی و مردمسالاری نیکو و خوب در ایران بود و فشار نیروهای دُشستری(غربی) نبود ایران بسیار بسیار پیشرفته تر از این بود، ولی ایران با این همه، از بسیاری از "مغول، ترک، عرب" جلو است. این کشورها بسیاریشان تازه پدید آمده اند و دوزار ریشه ی کشوری ندارند، نمونه اش؛ امارات متحده عربی و جمهوری آذربایجان، که هر دو دزد فرهنگی و زمینی ایران هم هستند یکی نظر به آبخوستهای سه گانه ی ایرانی دارد و دیگری نام باستانی اران سرزمین قفقازی را کنار نهاد و نام باستانی آذربایجان که بخشی از ایران امروز است را دزدید و بر خود نهاد و همچنین نظر به خاک ایران دارد و... . همین شیوه ی ایران ستیزانه ی کاهشی و نایی(کم نشان دهنده ی ایران)  زنجیره رنجهای بشری است که مرا از ایشان پشیمان نمود.




بهتر است که تندروی بی اندیشه و  گزافه کاری چه هایی(مثبت) و افزاینده و چه نایی(منفی) و کاهنده را با میانه روی، مهر، نیکی، آرامش و خردورزی جایگذین کنیم.


لیلا فروهر، آوازه خوان ایراندوست
لیلا فروهر، آوازه خوان ایراندوست
این نوشته را با بخشی از ترانه ی زیبای میهنی "بدون ایران نمیمیره" که آوازه خوان نامور(معروف) خانوم لیلا فروهر آن را به زیبایی خوانده است، به پایان میرسانم؛

"... هزاران فتنه ها تاریخ ما دیده نترسیده، نترسیده
گناه هر چه خائن را به آسونی
نبخشیده، نبخشیده
بدون ایران همیشه جاودان مانده
شده خواری به چشم دشمنان مانده
نگه دارش خدا و خلق و ایمان است
از اینرو تا ابد ایران بجای مانده
تو ای آزاده ایرانی که چون دریا خروشانی
تو که با ظلم میجنگی بدون(بدان)
پاینده میمانی
بدون ایران نمیمیره، نمیمیره، نمی میره"





جهان و ایران همیشه نیک و جاودان باد.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر