۱۳۹۱ خرداد ۹, سه‌شنبه

ایران گلستانی پرشکوه با فرهنگ خوشه ای





از بالا به پایین و چپ به راست، پرهمام(طبیعت) استانهای؛ گیلان، اصفهان، فارس، کرمان


ایران همچون گلستان و بوستان چند گانه ی قشنگ است. همین چند گانگی زیبا را هم به گونه ای در زمانهای باستان داشت و نیز تا به اکنون هم دارد.
کشور کهن و باستانی ایران این همبستگی و یگانگی کشوریکی خود را دستکم از 2600 سال پیش تا به اکنون دارد.
هیچ یک از همسایه های نزدیک ایران اینچنین نیستند و آنها با رخنه ی فرنگیها به تازگی و در چند دهه ی گذشته پدیدار شدند.
ایران کهنترین اَبَر فرهنگ "زنده"ی خورآیمیانه(خاورمیانه) را دارد
که دستکم در خورآیمیانه مانند ندارد و از نظر فرهنگ چندگانه که من نامش را فرهنگ خوشه ای میگذارم، در جهان کمیاب است.
زبان پارسی که صدها سال زبان کشوری و فرمانرانی ایران است با پوشش سراسری خود، فرهنگ خوشه ای ایرانی را که از تنه ی سترگ باستانی ایران است پیوند دیگری میزند. برای همین ایران و فرهنگ ایرانی با زبان پارسی اجین است.
این زبان سترگ ادبی بهمراه فرهنگ و خود ایرانزمین در این صدها سال گسترش یافته و نیرومند شده و به گونه ای میشود گفت که در خون ایران و ایرانی هست و پیوند دهنده و هماهنگ کننده ی مردم ایران و ایرانزمین با هم است.
ایران که در گذرگاه بزرگ آسیا جای دارد دچار تاخت و تازها و دگرگونیهای بسیاری بوده است ولی توانسته استخوان بندی ایرانی بودنش را نگه دارد که این جای بسی دلشادیست. 

از بالا به پایین و چپ به راست، آتشکده ی آذرگشنسپ آذربایجان شرقی،
نیایشگاه کوه خواجه سیستان و بلوچستان، تاق بُستان کرمانشاه، ارگ بم کرمان 
ولی ایران و ایرانی کم خراشها و تیغهای زهرآلود نخورد. و به باور من دچار سستی فرهنگی، گسست و پراکندگی سرزمینی و اندیشه ای شد که نشانه هایش امروزه هویداست.
ولی با اینهمه امروه هم مانند دیروزه(روزگاران گذشته) هویت ایرانی، یک هویت "خوشه ای"  (چندگانه ی همبسته) بزرگ است.
برای نمونه؛ تن آدم دارای اندامها و بخش های گوناگونی است که بایسته و سازنده خود تن است و  بدون آنها آدم با کاستی و هتا نیستی رو برو است.
هر تن یک مغز هماهنگ کننده و فرمانران دارد که از گونه و جنس خود تن است.
همه ی اندامهای تن با هماهنگی و رهبری مغز با هم همکاری و همداستانی می کنند و اگر ناهماهنگی و گردنکجی و نافرمانی کنند چیزی به نام تن در کار نخواهد بود.
وابستگی همه ی اندام ها به هم بسیار و هتا گاهی ناگسستنی است و همین ها هستند که با هم رشد میکنند و بزرگ میشوند و آدم را پدید می آورند.
 هر کدام فریچ(وظیفه) و خویشکاریهایی دارند مغز رهبری و هماهنگ کننده، دل خون رسانی، چشمها  بینایی و... همه کار خود را با هماهنگی و درستی انجام میدهند و اگر نادرست انجام دهند کار تن نابسامان میشود مانند زمانیکه آدم بیمار میشود.
ایران بسان یک تن و پیکر بزرگ، یک هویت سراسری و سترگ و فراگیر دارد به نام ایرانی و یک زبان برای پیوند همگی مردم ایران دارد به نام زبان  پارسی که زبان آیینی(رسمی)و سراسری ایران است، همانند زبانی که مغز را با دیگر اندامها تن پیوند میدهد.
این سخن در نمونه های دیگری از این دست هم، درست و سهی میباشد.

نقشه ی ایران بزرگ یا ایرانزمین


در زمینه ی ایران بزگ، شماری از کشورهایی  که تازه پس از فروپاشی روسیه ی شوروی پدید آمدند و در بخش ایران بزرگ یا ایرانزمین جای دارند مانند؛ ترکمنستان، ازبکستان، تاجیکستان، آذربایجان و ...  
شوربختانه پس از گذشت 20 سال همچنان کم و بیش باد روسی در سرشان است و در مدار خورشیدی آن کم و بیش جای دارند و میگردند.
نمونه اش کشور تاجیکستان است، با آنکه تنها کشور تاجیکی و دارای بیشترین نشانه های ایرانی در آسیای میانه است همچنان گرایشهای روسی در آن کم و بیش ماندگار است. برای نمونه از دبیره و خط سیرلیکی (اندکی دگرگون یافته) بهره گیری میکند و این گونه پشت به بزرگان ادبی ایرانزمین همچون رودکی و ناصر خسروی و ... میکند و نیز به جای نزدیکی به فرهنگ ایرانزمین با بهره گیری از سالنامه ی کوچی خورشیدی و سال نوی نوروزی، از سالنامه ی ترسایی(مسیحی) و سال نوی آن بهره گیری میکند. از اینرو بجای نزدیکی بیشتر دوری می جوید.
ولی کشورهای ترکی زبانی که در بخش ایرانزمین جای دارند و پس از فروپاشی روسیه شوروی تازه پدید آمده اند داستانش جدا است. نمونه اش جمهوری آذربایجان است که از نظر باستانی و مرتاشی(تاریخی) سرزمین اران است و جایگاهش در رپیتوین(جنوب) قفقاز است ولی چند دهه پیش نخستین سردمداران ناکامش، نام باستانی اران را کنار نهادند و بجایش نام سرزمین آذربایجان را که بخشی از ایران (ماد کوچک، آذربادگان)است بر خود نهادند که اینهمانی و پیوستی با هم ندارد.
 سردمداران دومینش هم در این 20 سال با ترک گرایی خود فریبانه، هر از چند گاهی هم برای خالی کردن خشم و کمبود{و بغض}های گوناگون سرنوشتشان، چون سخن خوبی برای گفتن ندارند و از آزمندی نمیتوانند خاموش باشند پریشان گونه لیچار میگویند و گویا گروهی هم در ایران برایشان سینه میزنند که نشان از جوگیر شدن دارد. 
امید است کم کم این سرزمینها از مدار روسی و بیگانه و خودفریبی بیرون آیند و خود دوباره به مدار خورشید تابان ایران برگردند.


از بالا به پایین و چپ به راست؛ جام تپه ی حسنلو،  جام تپه مارلیک،
 آوند(ظرف) تپه سیلک، جام یا آوند ایلامی، جام  جیرفتی، جام شهر سوخته
ایرانزمین  دارای گوناگون افسانه ها و داستانهای ژرف و کهن در جهان میباشد ولی شوربختانه امروزه بجای پرداختن بیشتر بر روی این افسانه ها و داستانها، به داستانها و افسانه های دُشستری(غربی) بیشتر پرداخت میشود از راه پویانماییها و انیمیشنها و کارتون، نسک(کتاب) و ... . که قهرمانان و پهلوانان نامدار آنان جای قهرمانان و پهلوانان ایرانزمین را بویژه در پندار کودکان ایرانی (و بزرگسالان آینده)میگیرند.
سخنم به این چم نیست که باید جلوی پخش و پراکنش نشانه  های بیگانه و ...  را بگیریم، نه، برای آزادی و آزادگی خوب نیست.
ولی نیک و شایسته این است که برای پشتیبانی از فرهنگ و نشانه های ایران و ایرانی، بیشتر بر روی افسانه ها و داستانهای ایرانی  برای نمونه داستانهای شاهنامه، هزار و یک شب ایرانی و دیگر داستانها و افسانه ها ایرانزمین پرداخت و سرمایه گذاری کرد از راه های گوناگون تا خوب و خوب جا بیافتد در چپیره و جامعه و بویژه نزد کودکان ایرانزمین دوسداشتنی و زبانزد شوند.
پهلوانان و دلاوران استوره ای همچون رستم، افراسیاب، گرشاسپ و...  
دلاوران و قهرمانان مرتاشی(تارخی) به مانند دیاکو، کوروش، ارشک، اردشیر، بهزادان پور ونداد هرمزد(ابو مسلم خراسانی)، سنباد، بابک خرمدین، یعقوب لیث، عمادالدوله دیلمی و... همه و همه از نام آوران ایرانزمین هستند که بایستی به همه ی آنها خوب پرداخت شود.

چکیده آنکه ایران همچون گلستان پرشکوهی است که بایستی به درستی اینگونه جورواجور و خوشه ای آن را دید و آباد و نگه داری نمود.
سرنوشت از روزگاران باستان، ایران  را با آیین ها، ادب ها، پوشاک ها و هنرها و جشن های گوناگون، همبسته و خوشه وار آراسته که از نظر زیبایی و نیکی همچون بوستان و گلستان است. زیبایی و شکوه ایران با زنده شدن جشنهای ایرانی و هر ساله خوب برگذار شدنشان بسیار بر شکوه و شادابی ایران خواهد افزود.

باور من این است که باید با همگان خوب و نیکو رفتار کرد مگر آنکه آنان خود بجای و خوبی و نیک رفتاری، ستیز و دشمنی کنند.
از اینرو خوب است در راه نیکی و سپنتایی، همیاری و همکاری و هماهنگی کرد و گام برداشت.
داشتن حس میهن دوستی میانه رو بسیار بسیار خوب است و مایه ی همبستگی هرچه بیشتر میان مردم میشود.
ما ایرانیان این گلهای زیبای این گلستان و بوستان پرشکوه و قشنگ، بسیار شایسته ی آینده ای بهتر و خوب تر از این هستیم. ما سزاوار این هستیم که این دوره ی آشفته را به نیکی و با امید به آینده ای بهتر پشت سر بگذاریم و آزادگی، مردمسالاری و ایرانگرایی خوب و نیکو و میانه روئی داشته باشیم.



همی دوست دارم تو را-----جاودان مهربان میهنا

جهان و ایرانزمین همیشه جاودان باد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر