۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۸, شنبه

اکبر هاشمی رفسنجانی نجات دهنده ی کی و نجات دهنده ی چی!










 برخی با نجات دهنده گفتن به اکبر هاشمی رفسنجانی )به نظرم( گنده گویی و گزافه گویی میکنند که نمونه ی روشنشان محمد خاتمی و اصلاح طلبان دیگر هست که پشتش را گرفتند.
ولی جدا از آن، این که آقای اکبر گنجی گفت؛ خوب هست عالیجناب سرخ پوش! سبز پوش شود! و بایستی او را واداشت تا چنین شود. من گمان میکنم با پشتیبانی خود اکبر هاشمی رفسنجانی  و خانواده اش، میر حسین موسوی جلو افتاد و رنگ سبز و جنبش و شور و راهپیمایی مردمی پس از آن پدید آمد از اینرو سخن از سبز شدن اکبر هاشمی رفسنجانی بی معنی هست! و گمان نمیکنم جز این بوده باشد که گفتم.
اکبر هاشمی رفسنجانی با آن یال و کپال شورشی یا انقلابی بودن و یار و یاور روح الله خمینی بودنش و همچنین یکی از پایه های جمهوری ولایت فقیه اسلامی  هم که هست (اکنون که سست و ناتوان هست  میگویند ناجی!) بیش از این نمیشه او را در جایگاه فراتر از فقیهانه و ولایتی و اسلامیگری و دیگر... جای داد ولی برخی مانند اصلاحطلبان (نه آقای اکبر گنجی که هوشیار و نیکخواه و خردورزانه میگوید) چنان میگویند نجات دهنده به گفته ی خودشان "ناجی" که انگار شخصیتی تازه پیدا شده یا تازه به میدان آمده را میگویند! این که پیشتر هم بود.
به نظرم آنهایی که به او بیش از اندازه امید دارند یا خودشان را گول میزنند یا دیگران را، شاید هم هر دو باهم! ولی باید این را گفت که اکبر هاشمی رفسنحانی و خانواده اش هر اندازه هم که میانه رو {اسلامگرا }باشند بهمراه اصلاحطلبانی مانند محمد خاتمی باز به نظر به این جمله؛"حفظ نظام از اوجب واجبات هست" باور دارند. با این حساب ایران و ایرانی برای چه خواهد بود؟! مردمسالاری آنها از گونه ی دینی هست! و کارشان نرمی و مهربانی بخشیدن به جمهوری فقیهان اسلامی! و به جدایی دین از سیاست باور ندارند! باوری که گویا آقای مجتبی واحدی به آن رسید و از پست رایزنی مهدی کروبی خارج شد.
اکبر هاشمی رفسنجانی در بهترین حالت شاید بتواند خودش و خانواده اش و اصلاح طلبان را اگر بگذارند نجات دهد. وگرنه به نظرم اینها بیشتر میخواهند زُدوده یا حذف کلی نشوند از ساختار سیاسی جمهوری ولایت فقیه اسلامی ! و سپس چهره ی آن را بزک نمایند که در این چند ساله مانند دوران نخست شورش 57 دوباره خشم آلود و وحشی نما شده که این هم کار محمود احمدی نژاد است و به خوبی علی خامنه ای و دار و دسته اش را بیش از پیش نمایان  و رسوا کرد چرا که اگر او نبود این همه آشفتگی و درگیری و جنبش سبز و رویارویی ها و دیگر... به اینگونه پدید نمی آمد و چه بسا با اصلاحطلبان چهره بزک شده ی جمهوری ولایت فقیه اسلامی کم و بیش پابرجا میماند.
به نظرم بهترین یا تنها سودی که این انتصابات دارد در کل برای ایران و ایرانی، گرفتن خواب  خوش و آسایش  از ولایت فقیه و  فقیهان و بسیجیان و سپاهیان خودکامه ی سرکوب گر  هست آن هم تنها با پیدایش دور تازه ای از جنبش و شورش با گستردگی بالا  و جنگ درندگان با هم تا سست شوند بسود مردم آزادیخواه ایران  و گرنه نتنها همین آش هست و همین کاسه که اینبار بد تر هم خواهد بود با کاهش گسترده تر درآمد نفتی و یا قطع شدن کل فروش نفت ایران و جلوگیری از داد و ستند با طلا! و نیز سایه ی جنگ هم روی سر ایران  خوبمان در حال نزدیک شدن میباشد که خود اینها ناخوش بودن حال و روز ایران و ایرانی را باز گو میکند.


در پایان؛

من نه آنچنان مانند برخی به اکبر هاشمی رفسنجانی و دار و دسته اش و اصلاح طلبان امید دارم که بتوانند کاری بکنند(برای خودشان!) چرا که اگر بتوانند نخست برای خودشان باید بکنند که در حال نابودی هستند! سپس برای جمهوری ولایت فقیه اسلامیشان و اگر جا بود و با بنیاد اسلام جور بود برای ایران و ایرانی!
چشمبراهم تا ببینم که سرانجام اکبر هاشمی رفسنجانی و اصلاحطلبان و محمود احمدی نژاد و اسفندیار رحیم مشایی با همه ی دار و دستشان  چه میشود در این  انتصابات! پیش رو و این ولایت فقیه گرایان و حزب اللهیان خودکامه ی بد سگال به سر ایران و ایرانی چه خواهند آورد.
به هر روی من رای نمیدم ولی به نظرم نباید گذاشت تا انتصابات آسان  و بی در دسر برای خودکامگان سرکوبگر اسلامگرا به پایان برسد!



ایران و ایرانی پاینده و آزاد و نیک و خوشبخت و مهربان بادا همیشه.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر