۱۳۹۱ خرداد ۹, سه‌شنبه

ایران گلستانی پرشکوه با فرهنگ خوشه ای





از بالا به پایین و چپ به راست، پرهمام(طبیعت) استانهای؛ گیلان، اصفهان، فارس، کرمان


ایران همچون گلستان و بوستان چند گانه ی قشنگ است. همین چند گانگی زیبا را هم به گونه ای در زمانهای باستان داشت و نیز تا به اکنون هم دارد.
کشور کهن و باستانی ایران این همبستگی و یگانگی کشوریکی خود را دستکم از 2600 سال پیش تا به اکنون دارد.
هیچ یک از همسایه های نزدیک ایران اینچنین نیستند و آنها با رخنه ی فرنگیها به تازگی و در چند دهه ی گذشته پدیدار شدند.
ایران کهنترین اَبَر فرهنگ "زنده"ی خورآیمیانه(خاورمیانه) را دارد
که دستکم در خورآیمیانه مانند ندارد و از نظر فرهنگ چندگانه که من نامش را فرهنگ خوشه ای میگذارم، در جهان کمیاب است.
زبان پارسی که صدها سال زبان کشوری و فرمانرانی ایران است با پوشش سراسری خود، فرهنگ خوشه ای ایرانی را که از تنه ی سترگ باستانی ایران است پیوند دیگری میزند. برای همین ایران و فرهنگ ایرانی با زبان پارسی اجین است.
این زبان سترگ ادبی بهمراه فرهنگ و خود ایرانزمین در این صدها سال گسترش یافته و نیرومند شده و به گونه ای میشود گفت که در خون ایران و ایرانی هست و پیوند دهنده و هماهنگ کننده ی مردم ایران و ایرانزمین با هم است.
ایران که در گذرگاه بزرگ آسیا جای دارد دچار تاخت و تازها و دگرگونیهای بسیاری بوده است ولی توانسته استخوان بندی ایرانی بودنش را نگه دارد که این جای بسی دلشادیست. 

از بالا به پایین و چپ به راست، آتشکده ی آذرگشنسپ آذربایجان شرقی،
نیایشگاه کوه خواجه سیستان و بلوچستان، تاق بُستان کرمانشاه، ارگ بم کرمان 
ولی ایران و ایرانی کم خراشها و تیغهای زهرآلود نخورد. و به باور من دچار سستی فرهنگی، گسست و پراکندگی سرزمینی و اندیشه ای شد که نشانه هایش امروزه هویداست.
ولی با اینهمه امروه هم مانند دیروزه(روزگاران گذشته) هویت ایرانی، یک هویت "خوشه ای"  (چندگانه ی همبسته) بزرگ است.
برای نمونه؛ تن آدم دارای اندامها و بخش های گوناگونی است که بایسته و سازنده خود تن است و  بدون آنها آدم با کاستی و هتا نیستی رو برو است.
هر تن یک مغز هماهنگ کننده و فرمانران دارد که از گونه و جنس خود تن است.
همه ی اندامهای تن با هماهنگی و رهبری مغز با هم همکاری و همداستانی می کنند و اگر ناهماهنگی و گردنکجی و نافرمانی کنند چیزی به نام تن در کار نخواهد بود.
وابستگی همه ی اندام ها به هم بسیار و هتا گاهی ناگسستنی است و همین ها هستند که با هم رشد میکنند و بزرگ میشوند و آدم را پدید می آورند.
 هر کدام فریچ(وظیفه) و خویشکاریهایی دارند مغز رهبری و هماهنگ کننده، دل خون رسانی، چشمها  بینایی و... همه کار خود را با هماهنگی و درستی انجام میدهند و اگر نادرست انجام دهند کار تن نابسامان میشود مانند زمانیکه آدم بیمار میشود.
ایران بسان یک تن و پیکر بزرگ، یک هویت سراسری و سترگ و فراگیر دارد به نام ایرانی و یک زبان برای پیوند همگی مردم ایران دارد به نام زبان  پارسی که زبان آیینی(رسمی)و سراسری ایران است، همانند زبانی که مغز را با دیگر اندامها تن پیوند میدهد.
این سخن در نمونه های دیگری از این دست هم، درست و سهی میباشد.

نقشه ی ایران بزرگ یا ایرانزمین


در زمینه ی ایران بزگ، شماری از کشورهایی  که تازه پس از فروپاشی روسیه ی شوروی پدید آمدند و در بخش ایران بزرگ یا ایرانزمین جای دارند مانند؛ ترکمنستان، ازبکستان، تاجیکستان، آذربایجان و ...  
شوربختانه پس از گذشت 20 سال همچنان کم و بیش باد روسی در سرشان است و در مدار خورشیدی آن کم و بیش جای دارند و میگردند.
نمونه اش کشور تاجیکستان است، با آنکه تنها کشور تاجیکی و دارای بیشترین نشانه های ایرانی در آسیای میانه است همچنان گرایشهای روسی در آن کم و بیش ماندگار است. برای نمونه از دبیره و خط سیرلیکی (اندکی دگرگون یافته) بهره گیری میکند و این گونه پشت به بزرگان ادبی ایرانزمین همچون رودکی و ناصر خسروی و ... میکند و نیز به جای نزدیکی به فرهنگ ایرانزمین با بهره گیری از سالنامه ی کوچی خورشیدی و سال نوی نوروزی، از سالنامه ی ترسایی(مسیحی) و سال نوی آن بهره گیری میکند. از اینرو بجای نزدیکی بیشتر دوری می جوید.
ولی کشورهای ترکی زبانی که در بخش ایرانزمین جای دارند و پس از فروپاشی روسیه شوروی تازه پدید آمده اند داستانش جدا است. نمونه اش جمهوری آذربایجان است که از نظر باستانی و مرتاشی(تاریخی) سرزمین اران است و جایگاهش در رپیتوین(جنوب) قفقاز است ولی چند دهه پیش نخستین سردمداران ناکامش، نام باستانی اران را کنار نهادند و بجایش نام سرزمین آذربایجان را که بخشی از ایران (ماد کوچک، آذربادگان)است بر خود نهادند که اینهمانی و پیوستی با هم ندارد.
 سردمداران دومینش هم در این 20 سال با ترک گرایی خود فریبانه، هر از چند گاهی هم برای خالی کردن خشم و کمبود{و بغض}های گوناگون سرنوشتشان، چون سخن خوبی برای گفتن ندارند و از آزمندی نمیتوانند خاموش باشند پریشان گونه لیچار میگویند و گویا گروهی هم در ایران برایشان سینه میزنند که نشان از جوگیر شدن دارد. 
امید است کم کم این سرزمینها از مدار روسی و بیگانه و خودفریبی بیرون آیند و خود دوباره به مدار خورشید تابان ایران برگردند.


از بالا به پایین و چپ به راست؛ جام تپه ی حسنلو،  جام تپه مارلیک،
 آوند(ظرف) تپه سیلک، جام یا آوند ایلامی، جام  جیرفتی، جام شهر سوخته
ایرانزمین  دارای گوناگون افسانه ها و داستانهای ژرف و کهن در جهان میباشد ولی شوربختانه امروزه بجای پرداختن بیشتر بر روی این افسانه ها و داستانها، به داستانها و افسانه های دُشستری(غربی) بیشتر پرداخت میشود از راه پویانماییها و انیمیشنها و کارتون، نسک(کتاب) و ... . که قهرمانان و پهلوانان نامدار آنان جای قهرمانان و پهلوانان ایرانزمین را بویژه در پندار کودکان ایرانی (و بزرگسالان آینده)میگیرند.
سخنم به این چم نیست که باید جلوی پخش و پراکنش نشانه  های بیگانه و ...  را بگیریم، نه، برای آزادی و آزادگی خوب نیست.
ولی نیک و شایسته این است که برای پشتیبانی از فرهنگ و نشانه های ایران و ایرانی، بیشتر بر روی افسانه ها و داستانهای ایرانی  برای نمونه داستانهای شاهنامه، هزار و یک شب ایرانی و دیگر داستانها و افسانه ها ایرانزمین پرداخت و سرمایه گذاری کرد از راه های گوناگون تا خوب و خوب جا بیافتد در چپیره و جامعه و بویژه نزد کودکان ایرانزمین دوسداشتنی و زبانزد شوند.
پهلوانان و دلاوران استوره ای همچون رستم، افراسیاب، گرشاسپ و...  
دلاوران و قهرمانان مرتاشی(تارخی) به مانند دیاکو، کوروش، ارشک، اردشیر، بهزادان پور ونداد هرمزد(ابو مسلم خراسانی)، سنباد، بابک خرمدین، یعقوب لیث، عمادالدوله دیلمی و... همه و همه از نام آوران ایرانزمین هستند که بایستی به همه ی آنها خوب پرداخت شود.

چکیده آنکه ایران همچون گلستان پرشکوهی است که بایستی به درستی اینگونه جورواجور و خوشه ای آن را دید و آباد و نگه داری نمود.
سرنوشت از روزگاران باستان، ایران  را با آیین ها، ادب ها، پوشاک ها و هنرها و جشن های گوناگون، همبسته و خوشه وار آراسته که از نظر زیبایی و نیکی همچون بوستان و گلستان است. زیبایی و شکوه ایران با زنده شدن جشنهای ایرانی و هر ساله خوب برگذار شدنشان بسیار بر شکوه و شادابی ایران خواهد افزود.

باور من این است که باید با همگان خوب و نیکو رفتار کرد مگر آنکه آنان خود بجای و خوبی و نیک رفتاری، ستیز و دشمنی کنند.
از اینرو خوب است در راه نیکی و سپنتایی، همیاری و همکاری و هماهنگی کرد و گام برداشت.
داشتن حس میهن دوستی میانه رو بسیار بسیار خوب است و مایه ی همبستگی هرچه بیشتر میان مردم میشود.
ما ایرانیان این گلهای زیبای این گلستان و بوستان پرشکوه و قشنگ، بسیار شایسته ی آینده ای بهتر و خوب تر از این هستیم. ما سزاوار این هستیم که این دوره ی آشفته را به نیکی و با امید به آینده ای بهتر پشت سر بگذاریم و آزادگی، مردمسالاری و ایرانگرایی خوب و نیکو و میانه روئی داشته باشیم.



همی دوست دارم تو را-----جاودان مهربان میهنا

جهان و ایرانزمین همیشه جاودان باد.

۱۳۹۱ خرداد ۸, دوشنبه

برنامه ی هسته ای ایران و گرفتاری آمریکا و اروپاه با آن





به باور من برنامه هسته ای ایران به تنهایی گرفتاری و دشواری پیش روی ایران با کشورهای گسترش یافته ی تراز یکم جهان در سر آنها آمریکا و اروپا نیست.

دشواری (و شاید دشواریهای)دیگری در سایه ی آن پنهان هست و در برنامه ی هسته ای ایران خود را نشان میدهد.

از اینرو پذیرش ایران به سان یک کشور دارنده ی نفت و گاز فراوان، بهمراه پیشرفت های گام به گام دانشی و فنی در زمینه های هسته ای، موشکی، رزمی، پزشکی، الکترونیکی و ... در چهارچوب و پژول یک کشور درحال فیاری (صنعتی) شدن از سوی توانش های برتری همچون آمریکا و انگلیس و آلمان و... سخت و دشوار است.

در کشمکش و درگیری بر سر برنامه ی هسته ای کشورمان ایران از اسرائیل که یک توانش کوستکی (منطقه ای) هست هم باید سخن گفت که بسیار در این زمینه رخنه گر و خشم ور هست. گمان من این است که اسرائیل برای کشورهای توانمند اروپایی و آمریکایی، گرانیگاه و همچون میخک افزار پرگار است که با آن میتوانند خط کشی های ساستاریکی(سیاسی)، رزمی، مانبدی(اقتصادی) برای خورآیمیانه ی(خاورمیانه) بکنند و کشورهای خورآیمیانه را در مهار نگه دارند تا مبادا بیش تر از اندازه ای که آنها میخواهند پیشرفت کنند و دردسر ساز شوند.

نمونه اش این میشود که؛ چی داشته باشند، چی نداشته باشند، چه اندازه پیشرفت کنند، در کجا ها دخالت کنند و کجاها نکنند و... به هر روی هر جور که باشند بایستی زیر دست آنها باشند نه بیشتر!.

و اگر کشور ایران که در سرزمین های نفت و گاز خیز بزرگ جای دارد بخواهد پیشرفته تر و بزرگتر شود به گونه ای که سیجی(خطری)  بزرگ برای خودشان و گِرانیگاهشان اسرئیل پیش بیاورد اینجاست که کوشش میکنند تا جلوی این کار را بگیرند.

به باور من چون اسرائیل یک کشور کوچک با مردم کم و بدون نفت و گاز است و رویهم رفته نیروی پایه ایش بسیار کم است نمی تواند توانش برتر(ابر قدرت) شود. حال دربرابرش کشورهایی همچون ایران و عراق و عربستان بهترین جایگاه را در خورایمیانه دارند بویژه ایران که هم در دریای کاسپین یا مازندران نفت و گاز دارد و هم در کنداب پارس(خلیج پارس) و از نظر پهناوری، کشوری بزرگ است و هم جمیت مردمی بالای 75 میلیون دارد و با آسیای میانه و قفقاز همسایه و همچنین به خُشکیمانک (شبه قاره) هندوستان نیز نزدیک است و ... که این ها جایگاه راهبردی ایران را نشان میدهد که هیچ کدام از این ها را اسرائیل ندارد.

 اسرائیل نمیتواند هتا با این همه پشتیبانی که میشود از خود یک هُمال(خُمانه، رقیب) و کشور نیرومند و تراز یکم بسازد چون ناتوانی های بنیادی دارد که برخی را در بالا برشمردم، بسیار وابسته به توانشهای دُشستری(غربی) است از اینرو به خودی خود نمیتواند بزرگ و نیرومند شود و روزی بخواهد روبروی همپیمانان اروپایی و آمریکاییش "دشمنانه" بیاستد از این رو نیازمند همپیمانانش است و همپیمانانش هم نیازمند او هستند و اسرائیل نمی تواند فراتر از آنی که هست باشد چون همانجور که گفتم جایگاهش را ندارد و اگر این را هم کنار بگذاریم، گرفتاریهایی بزرگی چون سرزمین فلسطینی و جنگ و ستیز و کشمکش فراوان با همسایگان عربی و عرب زبان پیرامونش داشته و تا کنون هم این زخم و آشفتگی همچنان باز است.

حال اگر کشور ایران به پیشرفت های دانشی و فنی بالا در زمینه های رزمی و جنگی هوا و فضا و... برسد، در گامه(مرحله)ی نخستش همین "توانایی ساخت بمب هسته ای"، با نگاه به جایگاه راهبردی ایران پای خود را به سرای کشورهای توانمند و پیشرفته میرساند هرچند دیر و کم ولی در هم اندیشی و رایزنی های کلان جهانی بویژه در بخش خورآیمیانه(خاورمیانه) زون و سهم خواهد داشت.

که این به چم بیشتر شدن دردسرها و دشواریهای گسترده برای توانش های برتر یا ابر قدرتها است و جایگاه اسرائیل را به چم پیشرفته ترین کشور خورآیمیانه چون توان هُمالگی(رقابت) با ایران را (به راستی) ندارد به سادگی از دست میرود زیرا با یاری همپیمانان بزرگش پدید آمد و تا به اکنون هم با یاری آنان مانده است.

از این رو ایران به جایگاهی میرسد که میتواند نقشی خورشیدوار در خورایمیانه داشته باشد به گونه ای که جایگاه آمریکا را در کشورهای عربی که آمریکا (و برخی از کشورها دیگر مانند انگلستان) به آنها جنگ افزار میفروشد و در  برخی از آنها پایگاه جنگی و همچنین رخنه دارد (که بیشتر برای مهار خورآیمیانه ی نفت و گاز خیز به نام پشتیبانی رزمی از همپیمانان خود است) سست و لرزان و ناکارآمد خواهد کرد.

به دنباله ی این راه، ایران این کار را با ساخت پنهانی بمب هسته ای و ساخت موشک های دور بُردتر، سامانه های دفایی(دفاعی) و هواپیماها و ماهواره های پرتوانتر و نیرومندتر و پیشرفته تر و... خواهد کرد که به روشنی گودال و چالشی  ژرف و بزرگ برای توانشهای تراز یکم جهان از آمریکا گرفته تا به اروپا و دیگر کشورها پیشرفته خواهد بود که با آمریکا هماهنگ و همپیمان نزدیک هستند.

ایران هر چه نیرومند تر شود برای کشورهای نیرومند دُشستری (غربی) دردسر بیشتر می آورد. نمیشه کشوری نیرو بگیرد ولی جاپایش را سفت نکند یا دستکم کوشش به استوارتر شدنش نکند.

آشکار هست که ایران دوره ی جمهوری اسلامی، به مانند کشورهای خورایمیانه ای دیگر مانند عربستان و امارات عربی و قطر و... سربه زیر و رام در برابر بیگانگان نیست.

ایران در دوره ی دودمان پهلوی پس از یک دوره ی سنگین واپسماندگی رو به سوی پیشرفته تر شدن پیش میرفت ولی به همراه همگون(فرنگی شدن) و همسو شدن با کشورهایی همچون اروپا، آمریکا و همچنین با نزدیکی به اسرائیل  که از اینرو راه بازتر بود در خورآیمیانه برای ایران ولی نه برای توانش برتر شدن و فراتر از اندازه ای که آنها میگوند و "داشتن نیروی" به چالش کشیدن آمریکا و انگلیس و رویهمرفته دُشستر(غرب) که "آنها همچین ایرانی را که در برابر آمریکا و اروپا بتواند بیاستد" را نمیخواستند و نمیخواهند.

نمونه اش اینکه اگر ایران تنها توانایی ساخت بمب هسته ای را داشته باشد این برای آنها به چم به سیج(خطر) افتادن سود و هوده ی بزرگ و کوچکشان است

و خُب پیداست که هر چه در جهان توانش های برتر کم تر باشد سود بیشتر خاهد بود.

مانند این است که شمار کارخانه ها و شرکت های سازنده ی ریز پردازنده های پیشرفته ی رایانه بالا برود و با فروش کردن آنها از سود فروش کالاهای کارخانه هایی همچون "اینتل و ای ام دی" و.. . کاسته شود که مایه ی نگرانی و زیان این دو شرکت خواهد بود.

گیراتر از همه اینکه در دوره ی پهلوی در زمان محمدرضا شاه ایران نتوانست به یاری و کمک کشورهای دُشستری(غربی)یا توانش های اروپایی و آمریکا که با ایران پیوست دوستانه ای داشتند فیار(صنعت) فولاد سازی نوین داشته باشد و این روسیه ی شوروی کومونگرایی (شوروی کومونیستی) بود که در این زمینه همیاری کرد!

چکیده ی سخن اینکه از نظر من ایران دوره ی جمهوری اسلامی که برپایه ولایت فقیه است خودسالار تر، ستیزنده تر، تندرو تر و ایستاده تراز ایران دستکم 150 سال گذشته است.

ولی در زمینه ی آزادی چپیره ای و جامعه ای، فرهنگی و رویهم رفته هوده ی مردم(حقوق بشر) که جستار این نوشتار نیست، ایران امروز حالش بسیار بدخیم است که آنهم از برای نگرش خودکامه ور واپسگرای فرهنگی و اسلامگرایی تندرو فرمانران بر ایران امروز است.

این نوشتار من بیشتر رو به ایران دارد نه سرراست جمهوری اسلامی ولایت فقیه که امروزه فرمانرانی میکند بر ایران و اینکه جمهوری اسلامی ولایت فقیه با بدست آوردن بمب هسته ای یا توانایی ساختش چه میخواهد بکند یا نکند سخنیست جدا از این نوشتار، از اینرو جمهوری اسلامی با توانایی بسیار کمتر از اروپا و آمریکا کار بسیار سخت و دشواری کرده که دربرابر آنان تا کنون بسیار ایستادگی کرده و فرونپاشیده است که این ایستادگی با هزینه های بسیار بالا همراه بوده و همچین از نظر من اگر نفت و گاز ایران نبود جمهوری اسلامی ولایت فقیه و یا هر فرمانرانی دیگری به مانند آن سرسخت هم نمیتوانست این همه ایستادگی پر هزینه (درست یا نادرست بودنش به کنار) بکند.


۱۳۹۱ خرداد ۶, شنبه

میهن دوستی

مانداکی باستانی از روزگار ساسانیان





میهن دوستی از نظر من بسیار خوب است بویژه اگر با میانه روی همراه باشد.
میشه اینجوری گفت که میهن دوستی در راستای دوست داشتن خویشتن و خانواده، شهر و استان و کشور خود و هتا جهان و همگان است.
به راستی خود دوست داشتن و عشق ورزیدن قشنگ و زیبا و خوب است ولی باید با خردورزی و نیکی همراه باشد تا نابجا و نادرست نباشد.
نمونه اش هم دوست داشتن میهن است که نبایستی به گزافه گویی و تندروی آلوده شود وگرنه از حالت قشنگی و خوب و بجا بودن به حالت نادرست و زشت و نابجا برگشت میکند.
درست به مانند عشقورزی میان آدمیان نبایستی به دیوانگی و سرگشتگی رسید که چراییش هم نادیده گرفتن خرد در آن زمانهااست که حس و شور عشق و دوستی بر خرد و خردورزی میچربد یا به گونه ای دیگر عشق و دوستی سر خرد را شیره میمالد که اگر خرد به درستی در هر زمینه ای بکار گرفته نشود آن کار درست نمیشود مگر از سر خوشبختی و شانس!
آرامش زمینه ای برای خردورزیدن در کردار و پندار و گفتار است.
ولی خشم تندروی بهمراه دارد که اگر مهار نشود از خرد گذر میکند و کاری را میکند که در حالت شنیک (عادی) هر کس نخواهد کرد که بیشتر هم مایه ی آسیب و زیان هست تا خوشی و سود.
زِنهار (امان) از زمانیکه آدم چیز ناپسند و نادرستی همچون مردم آزاری و دزدی و... را دوست داشته باشد که سخنش سوای این نوشتار است.
از اینرو در زمینه ی میهن دوستی هم، نیک و بهتر آن است که میانه رو بود و با آرامش و نیکی، خردمندانه میهن را دوست داشت و به آن عشق ورزید.
اگر ما کشورمان ایران را دوست بداریم ولی دیگر کشورها را خوار و پست بشماریم یا برای نمونه؛ اگر مردمان کشورها و سرزمینهایی که یک دوره ای با ما دشمن  بودند و...  با آنها اکنون به خشم و ستیز رفتار کنیم نادرست و ناپسند و نانیکو است.
دوست داشتن و عشقوری فزاینده و دیوانه وار (که بیش و کم کوری بینش خرد را در پی دارد.)، راهی را به سوی  پدید آمدن این خودخواهی و افادِگی ناپسند و نادرست و نانیکو باز میکند.
داشتن و پروراندن آرامش و شکیبایی بسیار خوب است و زمینه ای بسیار نیکو برای بهتر اندیشیدن و کم و کمتر کردن رفتار پرخاشگرانه خواهد داد.

پس با این برایند که درست و خردمنمدانه دوست داشتن و شیفته بودن بسیار وَهاک (اهمیت) دارد و به این گونه که در بالاتر گفتم رفتار کردن، مایه ی گسترش نیکی و مهربانی بیشتر میان مردم میشود، نوشتارم را با چند جمله ی زیر به پایان میرسانم.

من کشورم ایران را به مهر و نیکی دوست دارم و به آن عشق میورزم.
من خواهان آزادی، پاکی، درستی، ارتی و راستی، نیکی، آسودگی برای همه ی مهربان جهانیان هستم.
من دوستدار عشق و مهربانی هستم، من امیدوارم که نیکی ها، خوبی ها، پاکی ها و مهربانی ها در همه ی جهان گسترش روز افزون یابد.

۱۳۹۱ خرداد ۱, دوشنبه

بهار مهربان







بهار مهربان

به سبزه آراسته شوند بهاران___نو به نو تازه شوند گیاهان
آلوچه درختان پُر ز شکوفه___همی آرند بهاران را نمونه
شور و شادمانی بپا شود ز نو___بار دگر پرهام* پوشد جامه ی نو
پیچد خوش بوی ز ناز دلبران___هوا را پر کند خواهش عشقوران*
نگاهی چو کوتاه به رُز گونِکان___کند مست چشمان هر دیدبان
گروه گروه دسته ای آیند عشقوران___تا بنوشند ز جام یار خوش خوشان
دلبران همه چو ناز غنچه اند___به زیبایی چو آفتاب پنجه اند
چنان زیبا که ندانی کدام___گزدین سخت و بیافتادی به دام
به مهمانی بهار چو آیند عشقوران___نوشند ز لب شیرین دلبران
خوانند ز دل ترانه و سرود___تا به هم رسند گویند درود
بوسند همدیگر را با شور عشق___کِشند همدیگر را در آغوش عشق
چیست فرزانش این بهار زیبایی___هر چه هست خوب است به مانایی
چه زیباست این بهاران قشنگ___نماد زایش و تازگی و رنگ
نیک است عشق و مهرورزی بهار___نیست بدی و ناخوشی بر آن سوار
شاد و خوش باش با نوای هر بهار___بشنو ز دلم خشم و کینه نگمار
ز بهر هم در این روزگار به___همی خوش گذرانیم نگوییم نه
بهاران تازه بودن برتر است___به پرهام نزدیک بودن بهتر است
بهره ای تازه ببر در هر زمان___ برانداز کهنگی را با هر تکان
هر گیاه تازه شود گم نشود___بن خویش را زود فراموش نشود
بهاروار چه خوب اندیشه نو شود___کم و کاستیش تا همیشه کم شود
این جهان دارد بسی چون و چرا___تا توانی یادگیر ز آن هر چه را
سپاریم یاد این پند و اندرز___بمانیم تا همیشه خوب و مهرورز

·         پرهام = طبیعت  
·         دلبران = در اینجا به چم گلها و گیاهان
·         عشقوران = عاشقان، در اینجا به چم زنبورها و پرندگان








۱۳۹۱ اردیبهشت ۳۰, شنبه

چوبین سبز

  

  گر جوانه درآید بر چوب درخت     امید پیروز و ناامیدی بندد رخت

  ز این رو هر جا اندیشه کند درز     آنجا جوانه زند و شود چوبین سبز










به رنگ چمنزاران بهاری سبز خوش رنگ.

به نیک دلی درختان زیبای و خوش رنگ و دل.

به مهربانی و دل انگیزی پرهام (طبیعت) نیک سرشت.

به خوبی سبز دلان و سبز اندیشان مهر پاک.

به بزرگی جوانه های سبز زیبای امید.