۱۳۹۱ شهریور ۹, پنجشنبه

آزادی

آزادی نیازی به هیچ گزارش و هزوارشی ندارد، خود گویاست.






جز "آزادی" بانگ، جار/ شعار بهتری نمیبینم شما میبینی؟!


کمی نگاه و اندیشه به این جمله ها؛

آزادی گردهمایی
آزادی گفتار و بیان
آزادی چپیره ای و جامعه ای
آزادی رسانه ای و چاپیگان/مطبوعات
آزادی دین و کیش و باورها

همه ی این ها هیچ میشود گر نباشد آزادی

بدون تند روی یا کند روی و خشم و گول و فریب و هیچ افزونه ای، تنها؛ آزادی


در هر هنگامی که خواست همگان برای همسویی و همراهی یک چیز باید باشد، آن چیز،  چه چیز بهتر و ارزشمند تر از آزادی است که چون تاجی میماند مایه ی سربلندی، گزینش و اراده ی آدمی؟!
آزادی ارزشیست بنیادین که چون بر هر چیز و هر کس نشیند دهد خوب و بد را شاهی!
همه جوری به دنبالش روند از نگاه خود که پندارند ز آن بزرگوار گران که نامش هست آزادی
همیشه هست پیدا و ناآگاه که آن را خواهیم تنها، فراموش کنیم آزادی هست تک و تنها
آزادی را ز آزادی بخواهیم نه چیزی دگر با پیشوند و پسوند های فریبنده که دغل است آسان


ساده و بی انگ و چفته و هر گرایش؛ آزادی



ترانه ی سرزمینم که بانو لیلا فروهر به زیبایی خوانده است در نیمه ی دوم این آهنگ حس آزادی را خوب بازگو میکند
...
در فضل جور و بیداد، با سینه سینه فریاد
من از صلح و آزادی ترانه ها میخوانم
ترانه ها میخوانم
بر پا خیز ای ایرانی نمان در خود زندانی
ایران قلب جهان است تو در قلب جهانی
سرزمینم، خاک افسونگر، دل خاورمیانه
خاک تو، تاریخ تو، مردان کویت جاودانه




جهان و ایران آزاد و آباد و خوش و خرم و نیک با مردمانش

۱۳۹۱ شهریور ۸, چهارشنبه

آیا ایران پیش از اسلام دستاورد هایش تنها رونوشت و ترجمه بود؟!


مانداک های زیبای دوره ی ساسانیان



































·      نخست اینکه؛

از سوی برخی گفته میشود که ایرانیان پیش از اسلام دانش و نوشتاری نداشتند و با آمدن اسلام{که با تاخت و تاز و جنگ همراه بود نه رسانش دین تنها} اینها پدیدار شدند!
با خواندن نوشتار پانا/آقای تورج دریایی استاد و پژوهشگر ایران باستان، این نوشتار را نوشتم تا گوشه کناره های ناگفته ی این استاد ایرانی که پرداخته نشد گفته شود.
استاد تورج دریایی درباره ی اندیشمندان/متفکرانی همچون ابوریحان بیرونی، خوارزمی و... سخن به میان آورد ولی از کسانی در دوره ی پیش از اسلام بودن سخنی به میان نیاورد که خب از نظر من برای نداشتن نام و نشانی از آنها بوده است! ولی این سخن که برگرداندن و ترجمه نوشته های و نسک/کتاب های یونانی و هندی و... پیش از اسلام در دوره ی ساسانی هم بوده است و از آن دوره آغاز شده است پاسخی درباره ی بودن یا نبودن اندیشمندان  و دانشمندان پیش از اسلام نیست بویژه سخنانی بسیاری درباره ی آشنایی ایران ساسانی با فرزانش/فلسفه، پزشکی، گیتاشناسی/جغرافیا یونانی و دیگر ... گفته شد و از نسک "دینکرد" سخن به میان آمد برای آشنایی که نه رونوشت بودن اندیشه و نوشتار در ایران ساسانی یا به گفتار فرنگی "کپی و پیست" کاری!
نکته ای که بایستی یادآوری شود این است که پانا/آقای تورج دریایی نسکی/کتابی درباره شاهنشاهی ساسانی و نوشتارهای دیگر... نوشته است و او دوره ی ساسانی را باره ی نظر داشت وگرنه مرزمند/محدود نمودن دانش و اندخته های اندیشه ای ایرانیان پیش از اسلام به دوره ساسانی از نظر من هیچ ازرمانه/منصفانه نیست.





سفال نبشته های دوره ی ساسانیان



·       نشانه ها و نمونه ها؛

نمونه ها و نکته هایی که من درباره ی بودن دانش و نوشتار پیش از اسلام در ایران دارم روشن هست برای نمونه؛ همه میدانیم که نویسنده ی "شاهنامه" ابولقاسم فردوسی هست ولی نمیدانیم که نوشتار خداینامه که بنمایه ی شاهنامه است را چه کسی یا کسانی نوشته اند!
یا کم و بیش همه میدانند که داستان  ویس و رامین را اسد گرگانی به پارسی نو یا فارسی برگرداند یا سرود ولی نمیدانیم که چه کسی یا کسانی این داستان را نوشته اند و برگردان نموده اند از آنجایی که گویا این داستان از بن به زبان پهلوی اشکانی بوده است و به پارسی میانه برگردان شده است و نیز یادگار زریران و دیگر... .
هر جور که ارزیابی میکنم میبینم که نه نسک یا نوشتار شاهی از دوره اشکانی بجای مانده و نه دوره ی ساسانی که سرگذشت و حساب رسی و چند و چون دربار پادشاهی و رزم و بزم آنها را جدا از خداینامه که آن هم شوربختانه در دست نیست بازگو کند، چگونه بایستی پیوس/انتظار داشت نوشتار سرایندگان/شاعران و نویسندگان و اندیشمندان دست کم آن دو دوره، امروزه هستی می داشت؟!
زمانیکه نام دبیران پادشاهی و مرتاش نگاران/تاریخ نگاران، مورخان بجای نمانده چه امدی/عمدی و دانسته چه نادانسته و نا امدی، کار چندانی نمیشود کرد!



·        نظر به این که در دوره ی اسلامی با تاخت و تاز مغول ها  که گفته شده است بسیاری از نسک/کتاب ها نابود شدند بهمراه بسیاری از مردم، نمونه اش در فرارود و خوارزم، نیشابور و بغداد است ولی چون دوره ی کاغذ بوده است و گویا شمار رونوشت ها از نسک و نوشتارها بیشتر و در جاهای گوناگون پراکنده بوده است شمار بسیاری از آنها امروزه در دسترس هست و ولی خب شمار دیگری هم در دسترس نیست! برخی از جاها مانند دژ یا کلات الموت قزوین هم که ویران و نابود شد با نسکخانه اش که اگاهی ها و نوشتارهای گروه اسمائیلیان جنگجوی ایرانی شوربختانه ازمیان رفت و گویا هیچ چیز از نوشتار آنها بجای نمانده است و این را بهمراه سخنان ابو ریحان بیرونی درباره ی ازمیان رفتن نوشتار و نسک های خوارزم در زمان تاخت و تاز عرب ها و دیگر... جاها، خود نشان دهنده ی این ازمیان رفتن دستاوردها در زمان جنگ ها است و براستی جنگ، جنگ است و نمیشود گفت که آتش سوزی نمیشود و کشتار نمیشود و همه چیز خوب و خوش به پایان میرسد آن هم آن زمان های گذشته که این همه پیشرفت های رابته وری/ارتباطی و سازمان زانیچان/ملل و دیدبان هوده ی مردم/حقوق بشر ودیگر نهاد های این چنینی نبود بایستی دستیازی/تجاوز جنسی و کشتار و جنایت و ویرانی بسیار آسانتر و بدون آبرو ریزی بوده باشد.




پارچه های زیبای دوره ی ساسانیان




اینکه گفته شود یا اینجور بنمایانیم که دانش و نوشتارهای پیش و پس از دوره ی اسلام در ایران تنها رونوشت/کپی از کارهای و نوشته های یونانی و هندی ودگیر جاها بوده است باز به نظر من نا ازرمانه/منصفانه است و با آنچه نشانه های بجای مانده از پیش و پس از دوره ی اسلامی در ایران مانده است جور نیست نمونه اش سازه های ویژه ای همچون؛ کنات یا کهریز، بادگیر، مناره جنبان سازه ی شگفتی آور دوره اسلامی که هر جور در نظر بگیریم اینها با دانش ویژه ای ساخته شده اند و کار هِندچر، هندزر، هندسر/مهندس هایش بسیار ارزشمند و شایسته بوده و هست!
همچینین، ایران که مانند شهرنشینی ها و کشورهایی همچون؛ یونان و رم/ایتالیا و چین و کره و ژاپن و. دیگر... یک جور و یک شهرنشینی و فرهنگ که نبود، در دوره های باستانی و هتا پس از باستان گوناگونی در ایران بود و امروز هم کمی مانده است.
مانداک های زیبای شهر سوخته ی بزرگ،
بازی تخته نرد مانند با دو مهره_
نگاره ای از پویا نمایی شهر سوخته بر
جام سفالین پیاده شده بر کاغذ
در ایران کنونی خودمان شهرنشینی/تمدن های بزرگی همچون جیرفت تازه یافت شده را داریم که میتواند گهواره ی شهرنشینی جهان باشد با یافت گل نوشته های کهن، خوزی/هلمتی/ایلامی را داریم که بزرگ بود پر توان و دیر پا، شهر سوخته که اگر بخشی از شهرنشینی جیرفت نباشد برای خودش تک هست با کهنترین تخته بازی همراه مهره و چشم ساختگی و جام دارای پویانمایی/انیمیشن جهان که در آنجا پیدا شد، شهرنشینی سیلک با سکوی بزرگ کهن سالش و دست زازه های گوناگونش، تپه ها و فرهنگ های ارزنده ی باستانی مارلیک و حسنلو و لرستان و دیگر... که نشانه ها و مانداکها/میراث ارزنده و شایسته اش نشان از دانش و فن بسیار خوب مردم ایران دارد که بگونه ی فله ای در سرزمین های ایرانی از دوران های بسیار کهن بوده است.

نمایی از شهر سوخته ی بزرگ_
چشم ساختگی نزدیک 5000ساله،
جراحی مغز بر روی سر یک دختر بچه
که هر دو این رخش/عکس ها نشان
از زبر دست بودن پزشکان شهر سوخته
دارد
و ایران مرزمند به یک شهرنشینی و  فرهنگ نبوده و نیست و از نظر من خوشه ای فرهنگ بود و امروزه هم کمی هست.
کی میداند که کنات یا کاهریز را کدام هِندچر، هِندزر، هندسر/مهندس نوآوری کرده یا کرده اند و نامشان چیست؟! یا تخته بازی های کهن ایرانی در شهر سوخته سیستان و جیرفت و یا مغز کودک شهرسوخته ی زابل سیستان را کدام 
پزشک یا پزشکان زبردست جراحی کرده اند؟! و ابزار پزشکی جراحی که هم در آنجا و هم دستکم در هرمزگان یافته شده است به دست چه دانشمندانی ساخته شده است؟! یا فرزانش/فلسفه ی گوردخمه هایی که در سراسر ایران یافت شده است چیست؟! و اندیشه های مردمان گوناگون ایران باستان درباره جهان و جهانیان و پیرامونشان چیست؟! 













مانداک های باستانی زیبای مارلیک و جای دیگر ایرانزمین



و یا فرزانش/فلسفه ی جانوران بالدار و دیو سانان که در سراسر ایران در جام ها ودیگر چیزها نمایان است چیست؟! یونان یک پگاسوس دارد که اسب بالدار است ولی در ایران در فرهنگ های گوناگون باستانی ایران نمادهای بالادر بوده است ولی شناخته شده نیستند و نوشتاری از آنها بجای نماده تا به مانند پگاسوس یونانی شناخته شده باشند و داستانشان زبانزد باشند و دیگر... 
{با همه ی این که گویا اسب در دوره باستان در سرزمینهای ایران شناخته شده تر از آنجا و رویهمرفته اروپای است!}
دستکم این را که میدانیم ساخته شدن آسیاب بادی در ایران پیش از دوره ی اسلامی و سپس در دوره ی اسلامی در گوشه کنار های دیگر سرزمینها ساخته شد. 


میشود با این دید نا همسان نایی/منفی هم به این جستار نگاه کرد که؛
حال اگر این هایی که گفتم را با دوره ساسانی سنجش کنیم برای نمونه؛ آموزشگاه گندی شاپور/جندی شابور که گویا آموزش آن جا به زبان سریانی! بود و آموزگارانش نیز بیشتر ترسایی/مسیحی بودن با دوره اسلامی که زبان آموزش عربی هم خانواده با سریانی و دین آموزگاران و برگردان کنندگان و ترجمه گران نوشتار ها بایستی بیشتر اسلام بوده باشد هم خانواده با ترسایی/مسیحی، برایندش بامزه میشود!
آن چه که به"نهضت ترجمه" نامور میباشد پیش و پس از دوره اسلامی ایران، با زبان و دین و دبیره و خط بیگانه ولی هم خانواده! شکل، یِنگ و چهره گرفت!



من میگویم چگونه شدنی است که در دوره ی ساسانیان که میدانیم خنیاگری و رامشگری و رخس/موزیک و رقص بسیار باب بوده و پیشرفت هم نموده بود هیچ سراینده و ترانه سرایی نبوده! چکامه/غزل گو نبوده! و دیوان و دفتری هم هستی نداشته است؟! و همه ی آنها با آمدن عربهای اسلامگرا به یک باره در ایران باب شده است؟!
آیا باز هم باید بگوییم که ساسانیان مانند دوره ی اسلامی تنها برگردان و ترجمه میکردن کارهای یونانی، رومی ، سریانی، عربی و دیگر... و خودشان چیزی نداشتن؟!
اینکه داستان پیرمرد کشاورز و خسرو انوشروان بازگو شود { گوینده اش هر کی که باشد} و سخن از نداشتن آزادی خواندن و نوشتن در آن دوران و سپس از آزادی خواندن و نوشتن در دوره ی اسلامی سخن گفته شود، از نظر من پریشان گویی بسیار آغشته به دین گرایی اسلامی است، چرا که بایستی به یاد داشت؛ آموزش امروزه به گونه ای است که بیشتر مردم فرزندانشان را به آموزشگاه/مدرسه می فرستند و در هر شهری و هتا روستاها نیز آموزشگا های نخستینه ی امروزی یافت میشود که این حالت زندگی نوین است نه دوره ی سده ی میانه و چه رسد به روزگار باستان که کاغذ هم نبود در ایران دستکم و تازه در آغاز خلیفه گری عباسی از سرزمین سغد که اندک زمانی زیر چیرگی پادشاهی تانگ چین بود و کارخانه ی کاغذسازی در آن جا ساخته شده بود نمونه ای از آن در بغداد پس از ستاندن سغد از تانگ چین ساخته شد.
نوشتن بر روی کاغز ساده تر و ساختن نسک و دفتر از آن هم ساده تر و سبک تر از شیوه های دیگر بود و به گسترش نوشتار یاری و کمک فراوان نمود.
برای همین نبایستی سخنان کسانیکه دانسته و امدی/عمدی و ندانسته و نا امدی میگویند اسلام و اسلامگرایان عرب برای ایران و ایرانی دانش و دانشمند و اندیشمند و دیگر... آوردن را باور نمود و گول و فریب آن ها را خورد.
ما باید هشیار و آگاه باشیم که ایران زمین بسیار کهن تر از این سخنهاست که بخواهیم تنها به دوره ی کوتاه ساسانی و اشکانی و هخامنشی در برابر چند هزار سال شهرنشینی ها و فرهنگ های ایران زمین بپردازیم.




مانداک های زیبای شهرنشینی جیرفت




·      در پایان؛

 این ها که گفتم برای نشان دادن ارزش های پیش از اسلام هست که شوربختانه با نظر های خشک و بی بنمایه اسلامگرایان امروزین و چه بسا دیروزین کمتر به آن می اندیشیم و میبالیم و بیشتر امروزه پوستین آنها ارزش شده هست نه درونمایه آنها مانند؛ نمایش گاه و بی گاه نقش برجسته های پارسه یا تخت جمشید و ستون های آن و استوانه ی گلی بابلی کوروش در سالنامه ها و نگاره ها و تابلو ها و تلوزیون ها و اینترنت و دیگر... .
برگردان و ترجمه ی دستاورد های مردمان دیگر سرزمین ها بسیار و بسیار برای آگاهی و سنجش و تراز نمودن پیشرفت ها، خوب است ولی چون به گونه ای همش گفته میشود که گویی برگردان کردن و ترجمه و یا بهره گیری از آنها تنها ارزش است و خودکاوی و ارزیابی درست و نادرست و سپس آمیزاندن آنها با هم و داده ها ی خود و رسیدن به دستاوردهای بهتر و بالاتری آماج و هدف نیست یا نبوده است!
رونوشت تنها و بدون واکاوی و ارزیابی و خود پژوهی که به "کپی و پیست" کاری نامور است به خودی خود ارزش نیست ولی میتواند راه پیشرفت باشد از برای جم و انباشت آگاهی ها و داده ها از هر جا که بشود و در دسترس گذاردن نزد نیازمندان کنجکاو و اندیشمندان، دانشمندان، خردورزان و پژوهشگران تا چیزی به آن بیافزایند و پیشرفتی به دست آورند تا دشواری ها و رنج های جهانیان را کم کنند و زندگی را بهبود و بهتر کنند.
به گمان بسیار من، خواست کسانیکه پشتیبان برگردان و ترجمه در دوره ی پیش و پس از دوره ی اسلامی بودند نیز همین بوده است.
بایستی ارزش داشته های فرهنگی و هنری و دانشی و فیاری/صنعتی خودمان را در همه ی دوران زندگانی ایران و ایرانی (و هتا در نمای کلی همه ی جهان و جهانیان) را ارج  و گرامی بداریم و به آن ببالیم بی کم و کاست از هزاران سال پیش تا به امروز و فرداها.






جهان و جهانیان و ایران و  ایرانیان پاینده و نیک باشند.






۱۳۹۱ مرداد ۲۹, یکشنبه

زمین لرزه زدگان ایرانی نیاز به یاری دارند جمهوری ولایت فقیه اسلامی به سوریه بشار اسد یاری میرساند!


زمین لرزه ی ویرانگر و مرگبار در استان آذربایگان خورآیی(آذربایجان شرقی)




زمین لرزه ای کم توان ولی ویرانگر و مرگبار در استان آذربایگان خورآیی(آذربایجان شرقی) رخ داد و جمهوری اسلامی ولایت فقیه بدون آنکه در آغاز پوشش دُرست و بیشتری در واکنش به آن در سازمان "صدا و سیما" بدهد همچنان به بزرگداشت شب"احیا" و غم رویداد صدها سال پیش پرداخت که گویی غم از دست رفتن مردم امروزی هیچ است!


·        شاید هم از نظر برخی مانند رهروان جمهوری ولایت فقیه اسلامی بایستی صدها سال ماند تا رویدادهای امروزین اگر بشود به دین گره زد، داغ و بایسته ی گرامیداشت شوند! و از آن برای پند آموزی دینی بهره گیری نمایند!


به هر روی، اینترنت و این  پَنِژَرک های چَپیره ای(شبکه های اجتماعی) اینترنتی در زمانهای این چنینی که نیاز به آگاهی رسانی، فراخوان و دیگر... میباشد کمک بسیاری {چه خوب و چه بد} میکنند.
ولی این سخن که جلوی یاری رسانی خودجوش مردمی را سپاه پاسداران جمهوری ولایت فقیه اسلامی گرفته و نمیگذارد مردم سراست(مستقیم) یاری بدن زمین لرزه زدگان را با بهانه ی در هم و برهم نشدن و نابسامانی، جدا از اینکه میتواند همچین نابسامانی وآشفتگی در این جنبشهای خودجوش مردمی پیش بیاید ولی جمهوری ولایت فقیه اسلامی میتواند به آسانی زیرآبی زده و آنها را پنهانی دست کم بخشی از کمک ها را بویژه به سوریه بشار اسد کشتارگر خونریز بفرستد! با این همه بی آبرویی ولایت فقیه در ایران و سپس آبرو ریزی در جهان برای پشتیبانی از فرمانرانی سوریه بشار اسد، هر چه در چنته مانده را هم دارن برمیدان هزینه میکنند! اگر فارس نیوز از کمک های "حلال احمر" ایران به سوریه و میانمار سخن میگوید چگونه میتوان دل استوار بود پول هایی که مردم به حساب حلال احمر و دیگر حساب های کشوری واریز میکنند برای کمک به زمین لرزه زدگان ایرانی به کیسه ی گشاد ولایت فقیه نرود و در سوریه بشار اسد کشتارگر خونریز و جاه های دیگر برای چیزهای دیگر هزینه و خرج نشود؟!
سخنان تازه گفته شده ی محسن رضایی درباره ی آنچه که او "فینال ایران و آمریکا" در زمین سوریه خوانده هم خود گویای نخستینگی(اولویت) رساندن آذوغه و کمک به سوریه بشار اسد کشتارگر خونریز و ویرانگر است.
این زمین لرزه اگر کم توان نبود و در هنگام شب و بیشتر از 6.4 ریشتر میبود با این همه خانه های سست و بی بنیه ای که در کشور هست شمار کشته ها و آسیبیده ها به هزاران تن میرسید!



کمک های جمهوری ولایت فقیه اسلامی در این زمان به انیرانی و بیگانگان




·        از نظر من درست این است که نخست باید به ایرانی رسید و سپس به انیرانی یا بیگانه رسید. اگر وام بازسازی بی بازگشت نمیدن پس دستکم بدون بهره بدن تا بی نوایانی که براستی بسیاری پول دار نیستن از این آسیب زمین لرزه که ویرانی و مرگ برایشان به بار آورده خانه زندگیشان را از نو ولی سفت و خوب بسازند. با بدهی گسترده وام چه کنند؟! چجوری زندگی را از سر بگیرند؟! این ها نمونه پرسش هایی است که جمهوری ولایت فقیه اسلامی بایستی اگر چه با ناشایستگی های گسترده اش در {شوربختانه} فرمانران  بودن بر ایران امروز، پاسخگوی رفتاری و کرداری آن وبسیاری چیزهای دیگر باشد. در این زمان که مردم زمین لرزه زده ی ایرانی نیاز به یاری و کمک بسیار دارند به سوریه بشار اسد کشتارگر خونریز یاری رساندن آن هم در این زمان افسوس و دریغ بسیار به حال ایران و ایرانی دارد.



با امید به زندگی بهتر، نشان به آن نشانی که پیشرفت های مردم و رویهمرفته جهان نشان از رو به جلو بودن دارد و همه چیز به نظر رو به جلو در جنبش است به مانند اُمر(عمر) گذرا و زندگی نیز پیش میرود و هزاران و هزارن و هزاران... چیز  و کس در این چرخه ی روزگاران آغازیدند و پایانیدند. آغاز و پایان این دوگانه ی یگانه جدایی ناپذیر


با آرزوی بهبودی و بهروزی و کامیابی زخمیان رویداد زمین لرزه ی آذربایگان خورآیی(آذربایجان شرقی)





 همه ی جهان و ایران و مردمانش پاینده و نیک و شاد باشند.