۱۳۹۱ مرداد ۶, جمعه

اصلاح طلبان و محمد خاتمی





         "اصلاح طلبان"{حکومتی و حکومتی!}          





میتوان گفت که بدون "اصلاح طلبان" یا بدون نیاز به آنها به  "دوران طلایی امام" داریم باز میگردیم!
ولی دهه ی 90 کجا و  دهه ی 60 ز سده ی 1300 {کوچی خورشیدی } کجا!!!
دوم خرداد 76 کجا و بیست و دو 88 کجا!

از آنجاییکه جستار این سروده درباره ی "اصلاح طلبان{حکومتی}" است و مِهرتشان محمد خاتمی، پس؛

آیا "اصلاح طلبان" خواهند بوغ "اصلاحات" زنند باری دگر؟!
دگر ز دل ربایی محمد خاتمی چیزی مانده تا دهد خرامان، نازش را به عبدالله نوری یا کسان جورواجوری؟! تا بزک نمایند "ولایت فقیه" را با نمایی خوب در هر کجا؟!

برفت ز دل همان که از دیده برفت!

فراموش شدن یاران دربند محمد خاتمی در نگاه او درست می باشد؟! به همین سادگی یا که نه؟!
گمان نکنم به همین سادگی ولی گویا با چون و چراهای آب و دوغ و خیاری برای سفت کردن شل و ولی های سفت نشده ی "ولایت فقیه" در آن هشت سال! که کار بیخ پیدا کرده و گر به یاری نشتابند شدنیست"ولایت فقیه" بیافتد! از همین مِهتری رسند به کهتری و خرفتی!
بنا به گفته ی او  در سال 1387؛ "اگر فکر میکنید مملکت {وضع}خوب ... گل و بلبل است و..."
یک چیزی در این مایه ها و نیز سخنان پارسال او با رای دادنش! همه و همه گویای فراموشی یا که خاموشی پی در پی او خواسته یا ناخواسته برای ناز چشم رهبر "فقیه" شاه در بسته (علی خامنه ای) و نیز پسته خور پربسته (هاشمی رفسنجانی) میباشد!

دنباله ی سخنان را درون چامه گویم؛



"اصلاح طلبان"{حکومتی؟!}




 
 بیامد "خاتمی" آنکه بود مهتر شان-----به سال هفتاد و شش بشد رهبرشان
همانکه هشت سال او را  بسی کم بود-----به پیش رهبر سامان*  همی خم بود
سال هشتاد و هفت بشد روزی بگفت ----- زخود و یاران و این دوره چیزی بگفت
که گر "گل و بلبل" باشد این دوره زمانه-----نخواهد دگر کنید آن را همین بمانه
با آزاده خواهان تا به امروز چه  کرد -----سرشان را شیره مالاند هه کرد!
مگر او بود بدسگال و بدسرشت -----که همگان را به سخره  بازی گرفت
بگفتا که ما داریم سامه ها*----- آزادی زندانیان یکی از کامه ها*
از اینرو سخن پر بگفت و بگفت-----ز آن سنگ بزرگ نزدن شکفت!
رای بداد تا شاید بختش گرفت----- گولش زدند و شد خوار و خرفت!
آیا او فراموش کرده بود چه گفت-----یا ز دل هر چه خواست نه گفت؟
امروزه هست سخنانش در بایگانی----- ندارد او گفتارش را کمی یادمانی؟!
شاید که رنجور است ز بیماری----- لیچار گوید در خواب و بیداری!
ندارم گمانی که باشد بختش باز-----شاید که خوشبین است به نوای ساز!
بسی کم بود یه بار که آید باز-----دوباره خود را بزک کند با ناز؟!
که بود آنکه داد او را قلقلک-----در این آشفته بازار ولولک؟!
بیاستیم بهتر است که بی راهه رویم-----به ترکستان این راه را دانسته رویم!
دهند  "اصلاحطلبان"  خود را فریب-----با زد و بند های پنهانی مردم فریب
کزین رو ندارند نزد آزادگان آبرو-----جز دغل  فرومایگان  بی آبرو
گر اندیشه کنی نیست این چنین-----مرا گو بدانم چیست  در آب گلین
" ولایت فقیه"  کارش همین است-----ستوه برآزادگان تا بر کشند دست
آخوند دارد گویا شگفت پوشینه ای -----گشاد  شولایـی که دارد پنهان  کیسه ای
تا گیرد روزگار بر این ایشان سخت -----درآرند دغل بازیچگان را ز رخت
فروکاستن ایشان آزاده جنبشی را -----که خود ساخته بودن  با گرفتاری ها
چو پست و جای پیشین را پرکشند ----- برای بازگشت به آن درنرمشند
خوانند زبراندازان خود را جدا-----چون هستند پابوس "امام" نه از او جدا
چو  دغلبازی و نیرنگشان رو شود----- پند و اندرز آن در گوشمان تو شود
که گر نگوییم روشن نخواهیم سامانه را-----به دام  افتیم و سفت کنیم سامانه را
نیارند برخی اندیشه رابرون----- نهان دارند کام و آرزوهای درون
رنگ زنند دینسالاری را قشـنگ-----کنند جایگاه مردمسالاری را مشـنگ
بسپاریم این روزگاران را به یاد-----پند گیریم و زود رسیم به داد
وگرنه گذارند برسر ما کلاهی گشاد-----تا بجنبـیم ما میمانیم و آهی پُراد*
بگفتم بسی گر  چه بود ناگفته ها-----با امید همر چه مانده، تا آینده ها
بدارم آرزویی نیک برای شما-----خوشبخت و مهربان باشید چون هما 




*سامه =پیغون، غنوند، شرط
*کامه=کام، آرزو، خواهه
*سامان=سامانه، نظام
*پُراد= پُر، رسا، هَنگت، کُلن، جَمن
*هما=پرنده ی خوشبختی و نیکی و مهر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر