۱۳۹۱ شهریور ۱۶, پنجشنبه

پیغمبر و دین اسلام، آمیزه ای پر رنگ از دینسالاری و کشورداری



آن چه را جهان اسلام گویند در این کالو یا نقشه میتوان دید.





·     پیغمبر اسلام؛
بازرگان، اندیشمند،  پیامبر دین نو،
گستاخ و فرمانده ی جنگ و سپس کشور دار و به گونه ای پادشاه بود!
این همه پست در یک آدم شگفتی آور است و دینش  نیز نمادی آشکار از دستورها و یارگیری و بسیج و "جهاد" و رزم و جنگجویی و فرمانروایی است.
پیغمبر و پادشاه اسلام، بزرگ مرد عربی که سکوی پرتاب عرب ها شد و دگرگونی بسیاری بپا کرد و نمیبایت از نظر من بیشتر به پیغمبر بودنش بسنده کرد چرا که او پادشاه هم بود! و نشانه های پادشاهی و فرمانرانی کردن نیز به پررنگی پیغمبریش نمایان بود.  
او همبسته و هماهنگ کننده و سامان دهنده ی مردم گسترش نیافته ی عرب، عربستان سعودی بود و همزمان پیغمبر کیش عربی اسلام و فرمانده ی جنگ بود و در اندیشه ی کشورگشایی آن هم با نگاه دینورانه خود بود!
دین یهودی  هم پادشاه پیغمبر داشت ولی با از میان پاشیدن پادشاهی یهودی در زمان باستان و کمی پیروان این  دین ، از نظر من چندان نمیشود این را همتراز اسلام دانست بویژه انیکه دین یهودی به تبار اسرائیلی و یهودی پای میفشارد و جهان  نگری اسلام را ندارد.
 دین عیسوی   پیامبرش  نه جنگجو بود و نه پادشاه!
کیش مزدیسنایی که زرتشتی امروزه خوانندش  نیز پیغمبرش پادشاهی و جنگاوری دینی نداشت بنا به داستان ها و روایت های مرتاشی (تاریخی).
بودایی نیز با جنگ و ستیز و پادشاهی نتنها کاری ندارد که پیغمبرش خود از شهزادگی کناره گیری و گوشه گیری  پیشه نموده بود!


·   گسترش دین اسلام؛

گسترش  دین اسلام تنها با رسانش خشک و خالی نبود و به شاید بسیار اگر گسترش با جنگ و ستیز و کشتار همراه نمیبود شمار پیروانش بسیار کمتر از امروزه میبود.
آن چه روشن هست این  است که عرب ها به ایران تاختند و اسلام آوردن ایرانی های آن زمان  اگر نگویم همه به زور ولی زیر سایه ی نیروهای جنگی خلیفه گری  اسلامی بوده است ولی  برخی چنان سخن میگویند که گویی  رسانش گران دین اسلام به جای جای ایران بدون جنگ و ستیز گام بر میداشتند و رهنمود و مژده ی دین اسلام سر میدادند زیر سایه پادشاهی ایرانی نه تاخت و تاز خلیفه گری های عرب ها از راشدین تا عباسیان!
از این روشن تر نمیتوان گفت؛ اسلامی شدن مردمان ایران و بسیاری از سرزمینها (مانند؛ شام و مصر) با رسانش مهر و دوستی نبود با جنگ و ستیز بود. دین اسلام با جنگ و ستیز پا گرفت.
دین اسلام {و پیغمرش} به سختی با ساستاری(سیاست) اجین و همراه است بیشتر از دینهای خوداپرستانه دیگر برای همین هتا داستان ها و روایت ها و پند و اندرزهای دینی حالت دستورهای و فرمانهای کشوری و لشگری و ساستاری(سیاست) به خود میگیرند چرا که پادشاه و پیغمبر و نگه دار دین یکی هستند!
از اینرو؛
_ یک همچین دینی  آیا بسیار ساستاری(سیاسی) نیست؟!
_ از دین سالاران و دینورانش میتوان چیزی جز پادشاهی  و خلیفه گری دینی دید؟

اگر سنیان  خلیفه گری دارند شیعیان  امام گرایی دارند که همین نشانه ی  آشکار از آمیختگی  دین و ساستاری(سیاس)  با هم  است به گونه ای دیگر رهبری دین و کشور  یکی است.
ولی  امروزه گمان نمیکنم جز جمهوری ولایت فقیه اسلامی که سراست کشور ایران را اداره میکند جایی دیگری چنین باشد.

برخی کسان با نماد ها و شخسیت های دینی مانند؛ نقی امام شیعه شوخی میکنند با این بهانه که یاوه و لیچار زدایی یا به گفته ی خودشان خرافه زدایی کنند. من گمان نمیکنم کسیکه دین دار باشد از این راه به در و از جرگه دین داران خارج شود.
 آنها که پیشتر خارج از دین بوده باشند آن را شوخی می انگارند و میخندند و آنها که باور دینی داشته باشند آن را به سخره گرفتن باورها و نمادهای دینی خویش  می پندارند و خشم و نفرت از کنشگران آن خواهند داشت.
به نظرم همانجور که با زور هر چیز باب میشود مانند بسیاری از آیین هایی که ما امروزه میشناسیم  ماندگارند چه ایرانی و چه نا ایرانی پایه هایشان با زور سفت شدند که اینگونه ماندند و همچنان پابرجا هستند برای کنار گذاشتنشان نیز بایستی چیزی جایگذین آنها شوند آن هم با زور! وگرنه اگر به کارهای نرم و روشنگری باشد که سال های سال زمان خواهد برد و آینده ی گمی خواهد داشت. این سخن ، نگرش   و نظری من  درباره ی زور و جبر در کارها میباشد و سفارش  برای انجام کاری نیست. 


·     گستاخان پیشرویند؛

پیامبر اسلام آدم گستاخی بود که برخواست و جنبشی براه انداخت و عرب ها را آراسته و سربلند و همبسته نمود و با دینی نو و اندیشه ی خود باورانه ی خود، آن را  گسترش داد.
او دین و ساستاری(سیاست) را به روشنی  با هم  آمیزاند و نکته های دینی را با دستورهای فرمانرانی  در هم و ’پیغمبری پادشاهانه’ نمود.
این گستاخان بودند که فرمانرانی بپا میکردند، کشور گشایی میکردند، خود را پیغمبر دین میخواندند، دگرگونی بپا میکردند، پیمان شکنی میکردند و دیگر... .
 گستاخی و جسور بودن همیشه بوده و خواهد بود و کارهایی که بسیاری نمی کردند و نمیکنند  آن ها می کردند و خواهند کرد.


·     در پایان؛

_ اسلام دینی  با انگیزه های ساستاری(سیاسی) هست و نمی توان آن را همزمان سازش  جو و دین مهر و"رحمت"نامید چرا که با تاخت و تاز و جنگ گسترش یافت و دیگر کیش و دین ها را با ستیز و خواری  پس زد از اینرو مهر یا "رحمتی" نخواهد بود زمانیکه پای تاخت و تاز به سرزمینهای بیگانه با عرب و اسلام ناشناخته به میان میاید!
 دینداران و دینوران  این دین در آغاز بجای رسانش  کیش خود در درازای سالیان  برای شناخت آن به سرزمینها و کشور های دیگر به جنگ و ستیز و نبرد و تاخت و تاز با آن  ها پرداختند! و سپس زیر سایه ی شمشیر دین خود را گسترش  دادند.

_ اسلام گرایانی همچون روح الله خمینی که شورش  1357 ایران را برای اسلام بازگو میکرد و خواست سادر کردن  آن به دیگر سرزمین ها را داشت نیز در اندیشه گسترش  یافتن مانند روزگار آغاز دوره ی اسلامی بود که زمانه را در نیافته بود چه دگرگونیهایی در ساختار جهان رخ داده و نمیشود به سادگی 1400 سال پیش شمشیر و تیر و کمان دست گرفت و رفت جنگید! این شد که 8 سال جنگ ایران و عراق با رنج بسیار آغاز و ادامه یافت و به نوشیدن ز جام زهر با کشته ها و زخمیها و هزینه های فراوان بدون برایند سادر کردن شورشی  که اسلامگرایان اسلامیش خوانند به هیچ جای جهان پایان یافت.

_ پیغمبر اسلام، ابوبکر، عمر، عثمان، علی، حسن، حسین و خالد بن ولید و دیگر...، بزرگان و قهرمان های عرب هستند و به ما پیوستی ندارند به جز از راه دین اسلام!
وگرنه ما که پهلوان ها و قهرمان های کشور باستانی خودمان را داریم که اگر به همه ی آنها برسیم کلی زمان میگذرد با این همه داشته های کشور باستانیمان!

_ به نظر من هرگونه فرمانرانی کردن با گرایش دینی نا پسند و بد است. تا این زمان که ما هستیم شایسته ترین و نیک ترین حالت روال کشور داری مردمسالاری بهمراه گرامیداشت هوده ی مردم(حقوق بشر) میباشد که امروزه نیک است پابرجا شود در هر جا و هر سرزمینی و نیز بر نابیش افزوده شود. 







جهانیان و ایرانیان همیشه پایدار و شاد و نیک باشند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر