آن چه را جهان اسلام گویند در این کالو یا نقشه میتوان دید. |
· پیغمبر اسلام؛
بازرگان، اندیشمند،
پیامبر دین نو،
گستاخ و فرمانده ی جنگ و سپس کشور دار و به گونه ای پادشاه
بود!
این همه پست در یک آدم شگفتی آور است و دینش نیز نمادی آشکار از دستورها و یارگیری و بسیج و
"جهاد" و رزم و جنگجویی و فرمانروایی است.
پیغمبر و پادشاه اسلام، بزرگ مرد عربی که سکوی پرتاب عرب ها
شد و دگرگونی بسیاری بپا کرد و نمیبایت از نظر من بیشتر به پیغمبر بودنش بسنده کرد
چرا که او پادشاه هم بود! و نشانه های پادشاهی و فرمانرانی کردن نیز به پررنگی پیغمبریش
نمایان بود.
او همبسته و هماهنگ کننده و سامان دهنده ی مردم گسترش
نیافته ی عرب، عربستان سعودی بود و همزمان پیغمبر کیش عربی اسلام و فرمانده ی جنگ بود
و در اندیشه ی کشورگشایی آن هم با نگاه دینورانه خود بود!
دین یهودی هم پادشاه پیغمبر داشت ولی با از میان پاشیدن پادشاهی یهودی
در زمان باستان و کمی پیروان این دین ، از
نظر من چندان نمیشود این را همتراز اسلام دانست بویژه انیکه دین یهودی به تبار
اسرائیلی و یهودی پای میفشارد و جهان نگری
اسلام را ندارد.
دین عیسوی پیامبرش نه جنگجو بود و نه پادشاه!
کیش مزدیسنایی که زرتشتی امروزه خوانندش نیز پیغمبرش پادشاهی و جنگاوری دینی نداشت بنا
به داستان ها و روایت های مرتاشی (تاریخی).
بودایی نیز با جنگ و ستیز و پادشاهی نتنها کاری ندارد که پیغمبرش
خود از شهزادگی کناره گیری و گوشه گیری
پیشه نموده بود!
· گسترش دین اسلام؛
گسترش دین اسلام تنها
با رسانش خشک و خالی نبود و به شاید بسیار اگر گسترش با جنگ و ستیز و کشتار همراه نمیبود
شمار پیروانش بسیار کمتر از امروزه میبود.
آن چه روشن هست این
است که عرب ها به ایران تاختند و اسلام آوردن ایرانی های آن زمان اگر نگویم همه به زور ولی زیر سایه ی نیروهای
جنگی خلیفه گری اسلامی بوده است ولی برخی چنان سخن میگویند که گویی رسانش گران دین اسلام به جای جای ایران بدون
جنگ و ستیز گام بر میداشتند و رهنمود و مژده ی دین اسلام سر میدادند زیر سایه
پادشاهی ایرانی نه تاخت و تاز خلیفه گری های عرب ها از راشدین تا عباسیان!
از این روشن تر نمیتوان گفت؛ اسلامی شدن مردمان ایران و
بسیاری از سرزمینها (مانند؛ شام و مصر) با رسانش مهر و دوستی نبود با جنگ و ستیز
بود. دین اسلام با جنگ و ستیز پا گرفت.
دین اسلام {و پیغمرش} به سختی با ساستاری(سیاست) اجین و
همراه است بیشتر از دینهای خوداپرستانه دیگر برای همین هتا داستان ها و روایت ها و
پند و اندرزهای دینی حالت دستورهای و فرمانهای کشوری و لشگری و ساستاری(سیاست) به
خود میگیرند چرا که پادشاه و پیغمبر و نگه دار دین یکی هستند!
از اینرو؛
_ یک همچین دینی آیا بسیار ساستاری(سیاسی) نیست؟!
_ از دین سالاران و دینورانش
میتوان چیزی جز پادشاهی و خلیفه گری دینی دید؟!
اگر سنیان خلیفه
گری دارند شیعیان امام گرایی دارند که همین
نشانه ی آشکار از آمیختگی دین و ساستاری(سیاس) با هم
است به گونه ای دیگر رهبری دین و کشور یکی است.
ولی امروزه گمان
نمیکنم جز جمهوری ولایت فقیه اسلامی که سراست کشور ایران را اداره میکند جایی
دیگری چنین باشد.
برخی کسان با نماد ها و شخسیت های دینی مانند؛ نقی امام شیعه
شوخی میکنند با این بهانه که یاوه و لیچار زدایی یا به گفته ی خودشان خرافه زدایی
کنند. من گمان نمیکنم کسیکه دین دار باشد از این راه به در و از جرگه دین داران
خارج شود.
آنها که پیشتر خارج
از دین بوده باشند آن را شوخی می انگارند و میخندند و آنها که باور دینی داشته
باشند آن را به سخره گرفتن باورها و نمادهای دینی خویش می پندارند و خشم و نفرت از کنشگران آن خواهند
داشت.
به نظرم همانجور که با زور هر چیز باب میشود مانند بسیاری
از آیین هایی که ما امروزه میشناسیم ماندگارند چه ایرانی و چه نا ایرانی پایه هایشان
با زور سفت شدند که اینگونه ماندند و همچنان پابرجا هستند برای کنار گذاشتنشان نیز
بایستی چیزی جایگذین آنها شوند آن هم با زور! وگرنه اگر به کارهای نرم و روشنگری
باشد که سال های سال زمان خواهد برد و آینده ی گمی خواهد داشت. این سخن ، نگرش و نظری من
درباره ی زور و جبر در کارها میباشد و سفارش برای انجام کاری نیست.
· گستاخان پیشرویند؛
پیامبر اسلام آدم گستاخی بود که برخواست و جنبشی براه
انداخت و عرب ها را آراسته و سربلند و همبسته نمود و با دینی نو و اندیشه ی خود
باورانه ی خود، آن را گسترش داد.
او دین و ساستاری(سیاست) را به روشنی با هم آمیزاند و نکته های دینی را با دستورهای
فرمانرانی در هم و ’پیغمبری پادشاهانه’ نمود.
این گستاخان بودند که فرمانرانی بپا میکردند، کشور گشایی
میکردند، خود را پیغمبر دین میخواندند، دگرگونی بپا میکردند، پیمان شکنی میکردند و
دیگر... .
گستاخی و جسور بودن
همیشه بوده و خواهد بود و کارهایی که بسیاری نمی کردند و نمیکنند آن ها می کردند و خواهند کرد.
· در پایان؛
_ اسلام دینی با انگیزه های ساستاری(سیاسی) هست و نمی توان
آن را همزمان سازش جو و دین مهر و"رحمت"نامید
چرا که با تاخت و تاز و جنگ گسترش یافت و دیگر کیش و دین ها را با ستیز و
خواری پس زد از اینرو مهر یا
"رحمتی" نخواهد بود زمانیکه پای تاخت و تاز به سرزمینهای بیگانه با عرب
و اسلام ناشناخته به میان میاید!
دینداران و دینوران
این دین در آغاز بجای رسانش کیش خود در درازای سالیان برای شناخت آن به سرزمینها و کشور های دیگر به
جنگ و ستیز و نبرد و تاخت و تاز با آن ها
پرداختند! و سپس زیر سایه ی شمشیر دین خود را گسترش دادند.
_ اسلام گرایانی
همچون روح الله خمینی که شورش 1357 ایران
را برای اسلام بازگو میکرد و خواست سادر کردن
آن به دیگر سرزمین ها را داشت نیز در اندیشه گسترش یافتن مانند روزگار آغاز دوره ی اسلامی بود که
زمانه را در نیافته بود چه دگرگونیهایی در ساختار جهان رخ داده و نمیشود به سادگی
1400 سال پیش شمشیر و تیر و کمان دست گرفت و رفت جنگید! این شد که 8 سال جنگ ایران
و عراق با رنج بسیار آغاز و ادامه یافت و به نوشیدن ز جام زهر با کشته ها و زخمیها
و هزینه های فراوان بدون برایند سادر کردن شورشی
که اسلامگرایان اسلامیش خوانند به هیچ جای جهان پایان یافت.
_ پیغمبر اسلام، ابوبکر،
عمر، عثمان، علی، حسن، حسین و خالد بن ولید و دیگر...، بزرگان و قهرمان های عرب هستند
و به ما پیوستی ندارند به جز از راه دین اسلام!
وگرنه ما که پهلوان ها و قهرمان های کشور باستانی خودمان را
داریم که اگر به همه ی آنها برسیم کلی زمان میگذرد با این همه داشته های کشور
باستانیمان!
_ به نظر من هرگونه فرمانرانی
کردن با گرایش دینی نا پسند و بد است. تا این زمان که ما هستیم شایسته ترین و نیک
ترین حالت روال کشور داری مردمسالاری بهمراه گرامیداشت هوده ی مردم(حقوق بشر)
میباشد که امروزه نیک است پابرجا شود در هر جا و هر سرزمینی و نیز بر نابیش افزوده
شود.
جهانیان و ایرانیان همیشه پایدار و شاد و نیک باشند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر